عیبم که ز من زمانی از مسعود سعد سلمان رباعی 205
1. عیبم که ز من زمانی ای مشکین خال
عارم که نخواهی که کنم با تو وصال
...
1. عیبم که ز من زمانی ای مشکین خال
عارم که نخواهی که کنم با تو وصال
...
1. دل می ندهد که از تو بردارم دل
یا تا به کسی کم از تو بگذارم دل
...
1. آن دل که نخواستت چه نامست آن دل
نه از در پرسش و سلامست آن دل
...
1. سرما چون شد ز دست صحرا شد گل
در چادر سبز کار پیدا شد گل
...
1. رویت بر من چنان که گل بر بلبل
من بر رویت چنان که بلبل بر گل
...
1. نامد به کف آن زلف سمن مال به مال
می رقص کند بر آن رخ از خال به خال
...
1. بنگر که ز شاخ می چه گوید صلصل
بفسردمی و گشت به باغ اندر گل
...
1. چون روی بتان گشت به باغ اندر گل
چون آب حیات شد به جام اندر مل
...
1. خامش نشود همی ز غلغل بلبل
بشنو که خوش آیدت ز بلبل غلغل
...
1. من ادهمم از خون دل ابرش گردم
پس طرفه نمانم که منقش گردم
...
1. در دولت شاه چون قوی شد رایم
گفتم که رکاب را ز زر فرمایم
...
1. غمهای تو از راندن خونها کارم
خود نیست چرا راندن خونها کارم
...