1 گر صبر کنم عمر همی باد شود ور ناله کنم عدو همی شاد شود
2 شادی عدو نجویم و صبر کنم شاید که فلک در این میان راد شود
3 گفتم که چو از بند گشایش باشد زین بند مگر مرا رهایش باشد
4 اکنون غم را همی فزایش باشد آری ملک آن کند که رایش باشد
1 در محنت شو خوش و مکن نعمت یاد شو در ده تن که داد کس چرخ نداد
2 چون بار بلایی که قضا بر تو نهاد تن دار چو کوه باش و بی باک چو باد
1 جان هر ساعت ز کار زاری دهدم هر روز زمانه بیش کاری دهدم
2 از بخت گلی خواهم و خاری دهدم باشد روزی که روزگاری دهدم
1 هر یک چندی به قلعه ای آرندم اندر سمجی کنند و بسپارندم
2 شیرم که به دشت و بیشه نگذارندم پیلم که به زنجیر گران دارندم
1 ای طبع چو آتش از تو بس خوشنودم کاندر فکرت همی نمایی دودم
2 چون نیست زمانه تمامت سودم ارجو که به کام دل رسانی زودم
1 گر من برم از مردم بد سازم برم فرجام ببینم و به آغاز برم
2 هر کس که به من دژم دژم پیوندد بنگر که چه پاره پاره زو باز برم
1 من به الم ای صنم گرفتار نیم ور می باشم به رنج و پندار نیم
2 یارست مرا غم تو بی یار نیم جان می کنم از هجر تو بیکار نیم
1 با ما ثقت الملک هم آوازی نیست کس را با بخت هیچ دمسازی نیست
2 ای دشمن ملک آنچه تو آغازی نیست با دولت طاهر علی بازی نیست
1 سلطان ملک ای عزیز فرزند پدر ای شاه پدر شیر کمربند پدر
2 شایسته و هشیار و هنرمند پدر ای نازش و فخر نسل و پیوند پدر
1 تا چرخ مرا به چنگ عشق تو سپرد شمع طربم ز باد اندوه بمرد
2 ای گردن رامش مرا کوفته خورد در حسرت تو عمر به سر خواهم برد