1 عشقت کشتم که غم درودم شب و روز جان کاستم و رنج فزودم شب و روز
2 دل را به هوا بیازمودم شب و روز بی دل بودم که بی تو بودم شب و روز
1 از حصن بلند دوزخ سرد مراست با خون دو دیده چهره زرد مراست
2 صد یار عزیز ناجوانمرد مراست کس را چه غمست کاین همه درد مراست
1 ای چرخ مدور خسیس بی باک صد پیرهن وفای من کردی چاک
2 آزاده هر آنچه بود کردی تو هلاک از گردش تو کنون چه ترسست و چه باک
1 با هر تاری ساخته چون پود شوی با جمله همه زیان بی سود شوی
2 در دیده عهد دوست چون دود شوی زینگونه به کام دشمنان زود شوی
1 کس را چو بنفشه سر فرو نارم من شیرم ننهم هیچ کسی را گردن
2 چون نار غم ار خون کندم دل به سخن نگشایم پیش خلق چون پسته دهن
1 گفتم شکرت به خلق کیهان گویم چون تنهایم همی به یزدان گویم
2 تا جان دارم شکر تو از جان گویم تا بازپسین نفس همه آن گویم
1 ز اول به میان ما به هنگام کنار گر تار قصب بودی بودی دشوار
2 اکنون به میان ما دو ای یک دله یار فرسنگ دویست گشت فرسنگ هزار
1 اندر خور نعمت توام خدمت نیست و آن کیست کش از نعمت تو قسمت نیست
2 آن چیست که نزدیک من از نعمت نیست جز دیدن روی تو مرا نهمت نیست
1 بر چرخ فتاده نور ایران ملکست واندر هر دل سرور ایران ملکست
2 شادی همه از حضور ایران ملکست بفزا به طرب که سور ایران ملکست
1 چون بنشینند و مطربان بنشانند انصاف طرب ز آدمی بستانند
2 سوزند سپند و نام ایزد خوانند بر مرکب شیرزاد در افشانند