1 با من فلک از خشم همی دندان زد هر زخم که زد چو پتک بر سندان زد
2 تیری ز قضا راست مرا بر جان زد دشوار آمد مرا که سخت آسان زد
1 امروز به شهر حسن همنام تو نیست عاشق همه زیر سایه بام تو نیست
2 ای دوست ندانی که دلارام تو کیست ای عشق نه آگهی که در دام تو کیست
1 چون چرخ زهر چه بود درویشم کرد اندر بندم کشید و فرویشم کرد
2 تن زار و جگر خسته و دلریشم کرد در جمله به کامه بد اندیشم کرد
1 ای صدر جهان ناصر تو یزدان باد رای تو معین و دولتت سلطان باد
2 عمر تو و دولت تو جاویدان باد آنچت باد ز کامرانی آن باد
1 با من به میان رسول باید با تو خورشید نخواهم که برآید با تو
2 آیی بر من سایه نیاید با تو شاید همه خلق و من نشاید با تو
1 امروز منم چو ماری اندر سله ای ز آوازه من در این جهان ولوله ای
2 بر من هر موی اگر شود سلسله ای از چرخ فلک نکرد خواهم گله ای
1 ای چون گل نوشکفته بر طرف چمن گلبوی شود ز نام خوب تو دهن
2 گر گل با خار باشد ای سیمین تن چون گل بر تست و خار در دیده من
1 چون پیرهنت گرفته ام تنگ به بر بر نارم همچو دامن از پای تو سر
2 در گردن تو خورده دو دستم چنبر انگشت چو خط روی در یکدیگر
1 تا دل به هوای تو گرفتار آمد جان در تن من تو را خریدار آمد
2 ای آنکه رخت چون گل پربار آمد از گلبن تو نصیب من خار آمد
1 سیراب گلابی تو بر آتش خارم دو دست دمم که جز به آتش نارم
2 نشگفت ز بس که در دل آتش دارم کز دیده چو شمع اشک آتش بارم