گر تیز به روی خوب از مسعود سعد سلمان رباعی 253
1. گر تیز به روی خوب تو درنگرم
ترسم که ز دست خصم تو جان نبرم
...
1. گر تیز به روی خوب تو درنگرم
ترسم که ز دست خصم تو جان نبرم
...
1. هر یک چندی به قلعه ای آرندم
اندر سمجی کنند و بسپارندم
...
1. صالح دل اگر به جای جامه بدرم
شاید که همی خون شود از غم جگرم
...
1. بر روی تو مهربان و دلسوز منم
پیش تو به مهرگان و نوروز منم
...
1. گنجی که ز پیش آن بجستند منم
کوهی که به غم فرو شکستند منم
...
1. نه از همه خلق حق گزاری دارم
نه نیز به حبس غمگساری دارم
...
1. گر حور بود بدان که نازش نکشم
کوته کنم این قصه درازش نکشم
...
1. از آتش دل همیشه اندر تابم
وز اشک دو دیده غرقه اندر آبم
...
1. ای دشمن و دوست مر تو را یک عالم
خاری و گلی با من و با یک عالم
...
1. هرگه که به پیراهن تو درنگرم
از رشک و حسد پیرهن خود بدرم
...
1. دلخسته چشم ناوک انداز توام
جان بسته چنگ بلبل آواز توام
...
1. در خواب گه از دل به شب آتش بیزم
چون خاکستر هر روز ز آتش خیزم
...