پی رخصت از ملا مسیح پانیپتی رام و سیتا 70
1. پی رخصت به پای انگد افتاد
که از دریا بخواهم جست چون باد
1. پی رخصت به پای انگد افتاد
که از دریا بخواهم جست چون باد
1. چو ابروی هلال از وسمه گون طاق
اشارت باز شد با چشم عشاق
1. هلال آسا صنم را دید از دور
ضعیف و ناتوان چون چش م مخمور
1. چو روشن گشت شب را جان تاریک
به دیده شد فروغ صبح نزدیک
1. هنون رخصت شد و کرده زمین بوس
صنم را گفت کای خورشید ناموس
1. هنون چون رفت گام چند از پیش
نکو اندیشه مرد آن همت اندیش
1. اجازت داد پور خرد خود را
که رو بنمای دست برد خود را
1. یک اسپه تاخت اندرجت به میدان
نکرده التفات فوج چندان
1. کمندی داشت اندرجت عدو گیر
که چون حق نمک گشتی گلوگیر
1. ز قصر خویش راون در نظاره
بدید آن لشکر آتش عیاره
1. به افسون ساز دیوی داد پیغام
طلسمی کن به تقلید سر رام