چو در رکه از ملا مسیح پانیپتی رام و سیتا 58
1. چو در رکه مونک آمد رام دلخون
خبر بردند بر سگریو میمون
1. چو در رکه مونک آمد رام دلخون
خبر بردند بر سگریو میمون
1. که دیوی بود مایاوی ملنگی
به زور صد هزاران فیل جنگی
1. ز زور بال گویم با تو یک حرف
همی کوهی که همرنگ است با برف
1. ز غار آخر بر آمد بال دلتنگ
سلاح جنگ کرد ه تختۀ سنگ
1. هوای عشق آمد فصل برسات
که فردوس برین را می کند مات
1. شبی چون جِیب صبح، آبستن نور
چو خور دامن فشان بر شمع کافور
1. چو شاهنشاه چین از غایت کین
ز هر سو آخته شمشیر زری ن
1. به جاسوسیِ حال آن پری زاد
به چار اطراف عالم کس فرستاد
1. کهن تاریخدان عشق نامه
چنین جنباند خونی نوک خامه
1. قضا را کرگسی بود اندران کوه
قوی هیکل بسان ابر اندوه
1. چو مهر از قعر این دریای اندوه
علم زد بر فراز کوهۀ کوه
1. شنو اح وال خود ز آغاز و انجام
پریزادی که بودش انجنی نام