چو لچمن از ملا مسیح پانیپتی رام و سیتا 47
1. چو لچمن رفت، راون وقت آن یافت
که گرگ کهنه، بره بی شبان یافت
1. چو لچمن رفت، راون وقت آن یافت
که گرگ کهنه، بره بی شبان یافت
1. به بی رویی کشان می بردش از مو
دو چار اندر هوا شد با جتایو
1. چو رام از کشتن آهوی زرین
طلسم دیو را برداشت تمکین
1. به ناگه رفت در دامان کوهی
به کوهستان عجب گردون شکوهی
1. در آن نزدیک نقش پای ده سر
نموده رام دل خ ون را برادر
1. چو باز آمد به خود لختی شبانگاه
فکنده چشم پر خون بر رخ ماه
1. چو روزی چند در صحرا قدم زد
به ناگه فتنۀ عالم علم زد
1. ز سوز رام تا طبعم سخن راند
زبانم چون زبانه آتش افشاند
1. موکل بر پری زن دیوکی چند
ستم رأی و ستمکار و ستم بند
1. چو در رک مونک کوه آن کوه تمکین
علم بر زد چو سیاح جهان بین
1. چو یک چندی گذشت از روزگاران
در آمد در شکفتن نو بهاران