1 چو مژده یافت زان اقبال جمشید سهیل آمد به استقبال خورشید
2 به ره شد رو به رو با رام، جسرت قران کردند با هم دین و دولت
3 به منزل بردش از ره آن یگانه فرود آورد م همان را به خانه
4 در آندم داشت جگ آن خیر فرجام ثواب جگ شده همروزی رام
1 چو رام از خدمت آن نیکنامان به طرف جوی شد سرو خرامان
2 به جای ی کش سهیل او را نشان داد در آن گلشن زمین زد گام خون باد
3 کنار آب جاری خال خالی ستاده جابجا طو بی نهالی
4 درخت بیخ پر موزون به یکجا رسیده شاخ و برگش بر ثریا
1 غریوان بر ارابه خر به پیکار روان شد همچو توپ صاعقه بار
2 نمایان از ارابه بیرق او چه بیرق، بادبان زورق ا و
3 دو خر با لشکر از حد عدد بیش هراول گشت در فوج بد اندیش
4 ز یکسو بر سراپا فوج چون تاخت تو گویی چرخ را خواهد برانداخت
1 به لنکا شاه دیوان بود راو ن بدن دیو و پری جان بود راو ن
2 عناصر تابع فرمان او بود اجل محبوس در زندان او بود
3 به امرش سکّه زد تأثیر اجرام نهیبش از تجسس عزل اوهام
4 ملائک پاسبانش گشت در خواب درش را ابر نیسان می زدی آب
1 سهی سروی ز رحمت آفریده به جسم و روح نور حق دمیده
2 مشکّل گشته نور صبح امید تراشیده بتی از جِرم خورشید
3 ندانم کز چه جوهر گشته موجود که حسنش را محبت کالبد بود
4 ز موی فرق او تا ناخن پا چنان کش آرزو خواهد مه یا
1 نماندش اختیار از بی قراری ارابه خواست از بهر سواری
2 کشیدندی خران گردون ده سر نباشد مرکب دجال جز خر
3 سواره بر ارابه سوی دریا روان گردید راون، لیک تنها
4 درختی دید عالی شاخ در شاخ هزارش بند چون طوبی به هر شاخ
1 به گل چیدن برآمد ناگهان حور خرامان شد به گلشن سروی از نور
2 به پابوسش فتاده سبزه در پای گل از دستش به جنت یافته جای
3 فتادن هر کجا می خواست پایش نسیم از شاخ گل می روفت جایش
4 خرامان در چمن از بس صفائی کف پایش به رنگ گل حنا ئی
1 همی رفت آهوی زرین جهیده گهی پیدا و گه پنهان ز دیده
2 شده ماریچ آهو، رام صیاد به نزدیکی به دامش در نیفتاد
3 بدینسان برد زانجا چند فرسنگ شد آخر از خدنگ رام دلت نگ
4 چو آهو را ز تن از تیر جان رفت به مردن نام لچمن بر زبان رفت
1 چو لچمن رفت، راون وقت آن یافت که گرگ کهنه، بره بی شبان یافت
2 به کام اژدها بی رنج شد گنج مرا زان اژدها بر گنج صد رنج
3 به ص حرای خُتَن شد بعد بس دیر غزال مشک، صید هفت سر شیر
4 پری در زعفرانی پرنیانی بهاری بود همدوش خزانی
1 به بی رویی کشان می بردش از مو دو چار اندر هوا شد با جتایو
2 به فریادش جتایو شد خبردار ز بانگ طبل گردد باز بیدار
3 به راون پنجه زد کرگس چو شهباز که بومی بر هما شد چنگل انداز
4 نصیحت کردش اول آخر آن جنگ هم از منقار می کَند و هم از چنگ