بیار ساقی از منوچهری دامغانی قصیده-قطعه 36
1. بیار ساقی زرین نبید و سیمین کاس
به باده حرمت و قدر بهار را بشناس
1. بیار ساقی زرین نبید و سیمین کاس
به باده حرمت و قدر بهار را بشناس
1. سمنبوی آن سر زلفش که مشکین کرد آفاقش
عجب نی ارتبت گردد ز روی شوق مشتاقش
1. ای خداوند خراسان و شهنشاه عراق
ای به مردی و به شاهی برده از شاهان سباق
1. بینی آن ترکی که او چون برزند بر چنگ، چنگ
از دل ابدال بگریزد به صد فرسنگ، سنگ
1. نوبهار از خوید و گلآراست گیتی رنگ رنگ
ارغوانی گشت خاک و پرنیانی گشت سنگ
1. شبی دراز، می سرخ من گرفته به چنگ
میی بسان عقیق و گداخته چون زنگ
1. الا یا خیمگی! خیمه فروهل
که پیشاهنگ بیرون شد ز منزل
1. می ده پسرا! برگل، گل چون مل و مل چون گل
خوشبوی ملی چون گل، خودروی گلی چون مل
1. آمد نوروز ماه با گل سوری به هم
بادهٔ سوری بگیر، بر گل سوری بچم
1. خیز بترویا! تا مجلس زی سبزه بریم
که جهان تازه شد و ما ز جهان تازهتریم
1. ای دل چو هست حاصل کار جهان عدم
بر دل منه ز بهر جهان هیچ بار غم
1. ای بت زنجیر جعد، ای آفتاب نیکوان
طلعت خورشید داری، قامت فردوسیان