نوبهار آمد از منوچهری دامغانی قصیده-قطعه 1
1. نوبهار آمد و آورد گل و یاسمنا
باغ همچون تبت و راغ بسان عدنا
1. نوبهار آمد و آورد گل و یاسمنا
باغ همچون تبت و راغ بسان عدنا
1. همیریزد میان باغ، لؤلؤها به زنبرها
همیسوزد میان راغ، عنبرها به مجمرها
1. چو از زلف شب باز شد تابها
فرو مرد قندیل محرابها
1. غرابا مزن بیشتر زین نعیقا
که مهجور کردی مرا ازعشیقا
1. ای با عدوی ما گذرنده ز کوی ما
ای ماهروی شرم نداری ز روی ما؟
1. دوستان! وقت عصیرست و کباب
راه را گرد نشاندهست سحاب
1. در خمار می دوشینم ای نیک حبیب
آب انگور دو سالینهم فرموده طبیب
1. آمد شب و از خواب مرا رنج و عذابست
ای دوست بیار آنچه مرا داروی خوابست
1. ای ترک ترا با دل احرار چه کارست
نه این دل ما غارت ترکان تتارست
1. الا وقت صبوحست، نه گرمست و نه سردست
نه ابرست و نه خورشید، نه بادست و نه گردست
1. چرخست ولیکن نه درو طالع نحسست
خلدست ولیکن نه درو جوی عقارست
1. سپیدهدم که وقت کار عامست
نبیذ غارجی رسم کرامست