1 فغان ازین غراب بین و وای او که در نوا فکندمان نوای او
2 غراب بین نیست جز پیمبری که مستجاب زود شد دعای او
3 غراب بین نایزن شدهست و من سته شدم ز استماع نای او
4 برفت یار بیوفا و شد چنین سرای او خراب، چون وفای او
1 نوای تو ای خوب ترک نوآیین درآورد در کار من بینوایی
2 رهی گوی خوش، ورنه بر راهوی زن که هرگز مبادم ز عقشت رهایی
3 ز وصفت رسیدهست شاعر به شعری ز نعتت گرفتهست راوی روایی
1 ای لعبت حصاری، شغلی دگر نداری مجلس چرا نسازی، باده چرا نیاری
2 چونانکه من به شادی روزی هم گذارم خواهم که تو به شادی روزی همیگذاری
3 گر دوستدار مایی، ای ترک خوبچهره زین بیش کرد باید مارات خواستاری
4 بنمای دوستداری، بفزای خواستاری زیرا که خواستاری باشد ز دوستداری
1 بینی آن بیجاده عارض لعبت حمری قبای سنبلش چون پر طوطی، روی چون فر همای
2 جعد پرده پرده در هم همچو چتر آبنوس زلف حلقه حلقه، برهم، همچو مشک اندوده نای
3 دل، جراحت کردش آن زلفین و چون زلفینش را بر جراحت برنهی راحت پدید آرد خدای
4 زانکه زلفش کژدمست و هر که را کژدم گزید مرهم آن زخم را کژدم نهد کژدم فسای
1 شبی گیسو فروهشته به دامن پلاسین معجر و قیرینه گرزن
2 بکردار زنی زنگی که هرشب بزاید کودکی بلغاری آن زن
3 کنون شویش بمرد و گشت فرتوت از آن فرزند زادن شد سترون
4 شبی چون چاه بیژن تنگ و تاریک چو بیژن در میان چاه او من
1 گرفتمت که رسیدی بدانچه میطلبی گرفتمت که شدی آنچنان که میبایی
2 نه هر چه یافت کمال از پیش بود نقصان نه هر چه داد، ستد باز چرخ مینایی؟!
1 نبیذ پیش من آمد به شاطی برکه به خنده گفتم: طوبی لمن یری عکه
2 خوشم نبیذ و خوشا روی آنکه داد نبیذ خوشم جوانی و این بوستان و این برکه
3 من و نبیذ و به خانه درون سماع و رباب حسود بر در و بسیار گوی در سکه
4 مرا تو گویی میخوردنست اصل فساد به جان تو که همیآیدم ز تو ضحکه
1 حاسدان بر من حسد کردند و من فردم چنین داد مظلومان بده ای عز میر مؤمنین
2 شیر نر تنها بود هرجا و خوکان جفتجفت ما همه جفتیم و فردست ایزد دادآفرین
3 حاسدم بر من همی پیشی کند، این زو خطاست بفسرد چون بشکفد گل پیش ماه فرودین
4 حاسدم خواهد که او چون من همیگردد به فضل هرکه بیماری دق دارد، کجا گردد سمین
1 جهانا چه بدمهر و بدخو جهانی چو آشفته بازار بازارگانی
2 به درد کسان صابری اندرو تو به بدنامی خویش همداستانی
3 به هر کار کردم ترا آزمایش سراسر فریبی، سراسر زیانی
4 و گر آزمایمت صدبار دیگر همانی همانی همانی همانی
1 اندر آمد نوبهاری چون مهی چون بهشت عدن شد هر مهمهی
2 بر سر هر نرگسی ماهی تمام شش ستاره بر کنار هر مهی
3 یا چو سیم اندوده شش ماه بدیع حلقه حلقه گرد زر ده دهی
4 بامدادان بر هوا قوس قزح بر مثال دامن شاهنشهی