جهانا چه بدمهر از منوچهری دامغانی قصیده-قطعه 71
1. جهانا چه بدمهر و بدخو جهانی
چو آشفته بازار بازارگانی
1. جهانا چه بدمهر و بدخو جهانی
چو آشفته بازار بازارگانی
1. صنما! گرد سرم چند همیگردانی
زشتی از روی نکو زشت بود گر دانی
1. نوروز روزگار نشاطست و ایمنی
پوشیده ابر دشت به دیبای ارمنی
1. یکی سخنت بگویم گر از رهی شنوی
یکی رهت بنمایم اگر بدان بروی
1. آفرین زان مرکب شبدیز فعل رخش خوی
اعوجی مادرش و آن مادرش را یحموم شوی
1. اندر آمد نوبهاری چون مهی
چون بهشت عدن شد هر مهمهی
1. ای ترک من امروز نگویی به کجایی
تا کس نفرستیم و نخوانیم نیایی
1. گرفتمت که رسیدی بدانچه میطلبی
گرفتمت که شدی آنچنان که میبایی
1. نوای تو ای خوب ترک نوآیین
درآورد در کار من بینوایی