بینی آن بیجاده از منوچهری دامغانی قصیده-قطعه 59
1. بینی آن بیجاده عارض لعبت حمری قبای
سنبلش چون پر طوطی، روی چون فر همای
1. بینی آن بیجاده عارض لعبت حمری قبای
سنبلش چون پر طوطی، روی چون فر همای
1. ای لعبت حصاری، شغلی دگر نداری
مجلس چرا نسازی، باده چرا نیاری
1. خواهم که بدانم من جانا که چه خوداری
تا از چه برآشوبی، یا از چه بیازاری
1. نوروز درآمد ای منوچهری
با لالهٔ لعل و با گل خمری
1. چنین خواندم امروز در دفتری
که زندهست جمشید را دختری
1. بزن ای ترک آهو چشم آهو از سر تیری
که باغ و راغ و کوه و دشت پر ماهست و پرشعری
1. بساز چنگ و بیاور دوبیتی و رجزی
که بانگ چنگ فرو داشت عندلیب رزی
1. رفت سرما و بهار آمد چون طاووسی
به سوی سبزه برون آمد هر محبوسی
1. گاه توبه کردن آمد از مدایح و ز هجی
کز هجی بینم زیان و از مدایح سود نی
1. به نام خداوند یزدان اعلی
که دارای دهرست و دادار مولی
1. نوروز برنگاشت به صحرا به مشک و می
تمثالهای عزه و تصویرهای می
1. نوروز، روزگار مجدد کند همی
وز باغ خویش باغ ارم رد کند همی