آثار کمال خجندی

صفحه 71 از 109
109 اثر از غزلیات کمال خجندی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات کمال خجندی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار کمال خجندی / غزلیات کمال خجندی

غزلیات کمال خجندی

1 ما را سر آنست که در پای تو افتیم چون زلف تو بر خاک قدم های تو افتیم

2 بار تو بر آن خاک ره ای سایه گرانست برخیز که تا ما همه بر جای تو افتیم

3 چون سایه که در پای صنوبر فتد از مهر خواهیم که پیش قد و بالای تو افتیم

4 در آینه بنمای به ما روی دلارای چون چشم تو تا مست تماشای تو افتیم

1 باز می بیخودی بروی تو خوردیم از حرم و دیر عزم کوی نو کردیم

2 خاک در دیر و کعبه چند نتوان بود و نوبت آن شد که گرد کوی نو گردیم

3 شکر که هر شام از هنر با دل گرمیم آن که هر صبح بی تو با دم سردیم

4 گر همه درمان خود طبیب فرستد کی رسد آنها به ما که ما همه دردیم

1 ای بخت بارینی که به باران رسانیم در تنگنای زرنشان وارهانیم

2 من مرده‌ام نه زنده بدین حال کس مباد حقا خجالت ازین زندگانیم

3 نه پرسش نه طال بقایی به نامه‌ای این چشم‌داشت نیست ز باران جانیم

4 خون می‌خورم به جای می این است عشرتم جانم به لب رسد ازین کامرانیم

1 رخت رشک قمر گفتیم گفتیم دهانت را دهانت را شکر گفتیم گفتیم

2 رقیبت را که سگ بسیار ازو به چه شد گر زین بتر گفتیم گفتیم

3 غمت گفت بگوئید اندرین راه به ترک جان و سر گفتیم گفتیم

4 چو شیرین تر ز جائی دوستان را از جانت دوستر گفتیم گفتیم

1 من ترا مانده به هر بار کجا بار شوم ور بود نیز وفادار چرا بار شوم

2 تو مپندار مرا در سبکی شیوه خویش که به هر خس چو تو از باد هوا یار شوم

3 گر کشد هر سر موی تو جدا بار دگر من به هر یک سر موی تو جدا یار شوم

4 غمزة شوخ تو در دعوی خونم کی رواست گر گواهی بدهد من به گوا یار شوم

1 رویت گل سیراب نگوییم چه گوییم آن لب شکر ناب نگوییم چه گوییم

2 آن زلف کمندافکن و رخسار و جبین را دزد و شب مهتاب نگوییم چه گوییم

3 تفسیر دو ابروی تو کان سورهٔ نون است پیوسته به محراب نگوییم چه گوییم

4 دیدیم شبی زلف تو در فقه و بیداد تعبیر چنین خواب نگوییم چه گوییم

1 بر آمد جان ز شوق آن دهانم بر آوردی به هیچ ای دوست جانم

2 گریبانم ز دست خود چه دوزی ه از دست تو بازش می درانم

3 ز تو می پرسم و می گویم از شوق سخن می گویم و در می چکانم

4 چو در گفتار می آری لب خویش شکر می چینم و جان می فشانم

1 ما از نو سخنور جهانیم صاحب نظریم و نکته دانیم

2 سوز دل ما چو خط برآری ما مردم نا نوشته خوانیم

3 چون نقش دهان تو معماست ما نیز همه به فکر آنیم

4 آن آب بقاست بافنیمش چون بافتنش نمی توانیم

1 ما ز سگان درت بیشتر و کمتریم عمر گذشت و هنوز معتکف این دریم

2 زنده ز سوز دلیم در شب هجران چو شمع بین که چسان زندگی بی تو به سر می بریم

3 گر تو بخواهی به چشم در نظر آریم جان ور تو بگونی روان از سر آن بگذریم

4 بار به ما سرست منزلش آن خاک پای چونکه به منزل رسیم بار فرود آوریم

1 به درد تو جز ناله همدم ندارم کسی را درین پرده محرم ندارم

2 جفای جهان میکشد عاقل و من غمت دارم و از جهان غم ندارم

3 به مهر رخت عالمی دارم امروز که یک ذره پروای عالم ندارم

4 در دست دور از دهانت من این نکته چندان مسلم ندارم

آثار کمال خجندی

109 اثر از غزلیات کمال خجندی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات کمال خجندی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی