1 ما در حریم مجلس عشاق محرمیم با درد پار صاحبه و با ناله همدمیم
2 تا نوبت غلامی آن در به ما رسید هر جا که می رویم عزیز و مکرمیم
3 عاقل خبر نیافت که ما را طریقه چیست دیوانه پی نبرد که ما در چه عالمیم
4 در دور غصه های تو کان مستدام باد فارغ ز شادمانی و آسوده از غمیم
1 به زلف و خال تو کردی خون خویش سبیل به شرط آنکه سئانند خونبها ز قتیل
2 متاع من سر و جان است و نیست لایق دوست به دوستان چه فرستد کسی متاع قلیل
3 تنم گداخت چو شمع و دلیل ضعف دل است عجب که پیش تو روشن نگشت ضعف دلیل
4 رقیب ساخت دو چشم ترم به زخم کبود در دجله بود روان چشم من شد اکنون نیل
1 صحبت بار بهشتی ست پر از ناز و نعیم ای خوش آندم که بما آید از آن روضه نسیم
2 حور چشم سیهش خواند به از نرگس و گفت نتوان خواند ازین به که سوادیست سقیم
3 نیست خاک در او خالی از آمد شد اشک رونهاد سایل افتاده بدرگاه کریم
4 میکنم بام و در دیده بخون مژه نقش تا شوی ار پی نظاره در آن گوشه مقیم
1 اگر من از عشق آن دو رخ میرم ای گل روضه دامنت گیرم
2 کاشی سازند از گلم مرغی با کمان ابرونی زند تیرم
3 دیدم آن رخ بخواب خوش سحری بخت و روز نکوست تعبیرم
4 پیش رو ار نشانیم چون زلف باید اول نهاد زنجیرم
1 به مسجد هفته از تو کجا یک سجده لایق که در آدینه ای زاهد به شش روز دگر فاسق
2 له فی کل موجود علامات و آثار دو عالم پر ز معشوق است کو یک عاشق صادق
3 نیاوردی کسی در گوش آواز خطیبان را فلو لا بسمعوا منهم هو المطعم هوالرازق
4 چرا از دوست وا مانی به لذت های جسمانی غم لیلی خوری اولی که شهد و شکر فابق
1 عمریست کز دیار تو محروم مانده ایم وز شوق نامهای تو سطری نخوانده ایم
2 تا دامنت بدست ارادت گرفته ایم دامن ز هر چه غیر تو باشد نشانده ایم
3 در حیرتم که بینو چرا مرده نیستم در خجلتم که بینو چرا زنده مانده ایم
4 از بهر گرد سم سمند تو هر دمی گلگون اشک در عقبشه تند رانده ایم
1 چه خسته میکنی ای جان به غمزه خاطر مردم یکی نگر سوی غمدیدگان به چشم ترم
2 شنیده ام که تو گفتی بد است حال فلامی را که گفت که بگشا دهن به غیبت مردم
3 شبی که با تو نشیئم کدام بخت و سعادت دمی که با تو بر آرم کدام ناز و تنعم
4 اگر به صدر چمن میگذشت سرو به بالا به عهد قد تو دیگر نداشت حد تقدم
1 مهی نشست خیال رخت به خانه چشم تو ماهی از تو ستانیمه ماهیانه چشم
2 چها فتاد شنیدی ز گریه چشم مرا در است این سخنان گوش کن فسانه چشم
3 گرت چو اشک نیفتد کنار عاشق خویش چو نور چشم فرود آی در میانه چشم
4 از دود دل چه غم ار تیره شد سراچه جان که روشن است از روی تو تا به خانه چشم
1 بگذار تا به گلشن روی تو بگذریم در باغ وصل از گل روی تو برخوریم
2 باشد اسیر چشم گدایان پادشاه بردار پرده تا که رخت سیر بنگریم
3 کوری دیده گو بشکن حور پای ما اگر سر بغرف هاش چو طوبی در آوریم
4 در خلوتی که ثانی اثنین آن صباست خود را ز خیل رابعهم نیز نشمریم
1 سالها شد که در تک و پوییم تو بمانی عجب چه میجوئیم
2 وقت آن شد که از حدیقة انس گل و ریحان دوستی هوئیم
3 وصف قد تو پیش ابروی تو کج نشینیم و راست بر گوئیم
4 شاکری هاست زآن دهان ما را از تو راضی به یک سر موئیم