آثار کمال خجندی

صفحه 75 از 109
109 اثر از غزلیات کمال خجندی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات کمال خجندی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار کمال خجندی / غزلیات کمال خجندی

غزلیات کمال خجندی

1 طبیب عشق به خون گو بساز شربت عاشق که نیست در خور بیمار جز غذای موافق

2 از آن متاع که عاشق بیار خویش فرستد مراست جانی و آن نیز نیست تحفه لایق

3 رقیب سعی نماید چو غمزه نو بخونم بود موافق غماز فکر و رأی منافق

4 دلم به زلف تو چون پی برد به سر میانت که کس به ذهن پریشان نکرد فهم دقایق

1 سر زلف تو کرد آخر به سودایی گرفتارم که دیگر از پریشانی دمی سر بر نمی‌آرم

2 طبیب من علاجی کن به هر حالی که می‌دانی که پیش چشم تو میرم کزین اندیشه بیمارم

3 به علت برده ام بونی از آن افتاده در دیرم به زلفت بسته‌ام عهدی از آن دربند زنارم

4 به شوق چشم جادویت به ذوق طاق ابرویت گهی در گوشه مجد گهی در کنج خمارم

1 گر چشم شوخ نست به عاشق کشی مثل در حلقها ز دور و تسلسل فند جدل

2 دل ز آنچه گفت در دهشت هسته جای نطق لیکن چه حاصل است ز علم بلا عمل

3 با کام پر شکر مگسی انگبین ز دور ما بر تو عاشقیم به حمدالله از ازل

4 عشاق را چو حسن بتان است قبله گاه شرمنده شد چو آن سخنی بود بی حمل

1 ترا در دل وفا باشد چه دانم ز خوبان این کرا باشد چه دانم

2 فکندی وصل خود با روز دیگر پس از مردن دوا باشد چه دانم

3 بکش گفتم مرا گفتی روا نیست چنین کشتن روا باشد چه دانم

4 دعا ناگفته داری نسد دشنام عطا پیش از دعا باشد چه دانم

1 گفت بار از غیر ما پوشان نظر گفتم به چشم وآنگهی دزدیده در ما می‌نگر گفتم به چشم

2 گفت اگر یابی نشان پای ما بر خاک راه برفشان آنجا به دامن‌ها گهر گفتم به چشم

3 گفت اگر بر آستانم آب خواهی زد ز اشک هم به مژگانت بروب آن خاک در گفتم به چشم

4 گفت اگر سر در بیابان غمم خواهی نهاد تشنگان را مژده از ما بر گفتم به چشم

1 ما به سودای تو دامن ز جهان در چیدیم محنت عشق تو بر راحت جان بگزیدیم

2 پیش از آن دم که نبود از دل و جان آثاری در میان دل و جان مهر تو می ورزیدیم

3 تا بغایت دل و جان مهر تو میورزیدیم در بروی همه بستیم چو رویت دیدیم

4 خلق در عشق تو بروجه نصیحت ما را هرچه گفتند شنیدیم ولی نشنیدیم

1 نیست کس را به حسن روی تو قیل چه توان گفت روشن است دلیل

2 با لیت چشم را مضایقه چیست م ت کی دیده به نقل بخیل

3 می کشد سر ز خاک پای تو زلف راست است این سخن که کل طویل

4 دل سنگین تو به جانب مهر نکند با هزار جر ثقیل

1 من ز غمت خرم و به یاد تو شادم درد تو دارم که هیچ درد مبادم

2 تا ورق روی تو مطالعه کردم هرچه بخواندم همه برفت ز یادم

3 قصه سوز درون خویش بمردم مردم و چون شمع در میان ننهادم

4 تا نبرد بوئی از تو باد صبا نیز از دل پرخون چو غنچه لب نگشادم

1 ما لبت را نمک، شوان ملاحت خوانیم خال مشکین ترا دانه دلها دانیم

2 در وفاداری و دلدادگی و جانبازی آنچه گویند در این باره دو صد چندانیم

3 از جدائی همه دم هست شکایت ما را بینی ار با دل پردرد چوئی نالائیم

4 با دلی پاکز آلایش و با صدق و صفا جان به کف بهر نثار قدم جانانیم

1 سحر خروش کنان بر درت گذر کردیم ز حال خود سگ کوی ترا خبر کردیم

2 میان ما و سگانت خصومتی گر بود بر آستان نو دوشینه سر به سر کردیم

3 رخی که بود برابر به خاک ره ما را ز کیمیای غمت کار او چو زر کردیم

4 اگرچه شمع به روی تو خیرگیها کرد به بینی که بر سر جمعش چه گونه بر کردیم

آثار کمال خجندی

109 اثر از غزلیات کمال خجندی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات کمال خجندی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی