گفتمش ماه پر است آن چهره از کمال خجندی غزل 909
1. گفتمش ماه پر است آن چهره گفتا پر مگو
کز زمین تا آسمان فرق است از ما تا بدو
...
1. گفتمش ماه پر است آن چهره گفتا پر مگو
کز زمین تا آسمان فرق است از ما تا بدو
...
1. گفتم ملکی یا بشری؟ گفت که هر دو
کان نمکی یا شکری؟ گفت که هر دو
...
1. گفتهای از ما دلت بردار زنهار این مگو
جان من با آن لب و گفتار زنهار این مگو
...
1. ما به کلی طمع وصل بریدیم از تو
مرحبانی نزده دست کشیدیم از تو
...
1. نداند قدر حسنت کس به از تو
که خاک پای خود روبی به گیسو
...
1. آن عارض و رخسار و جبین هست در سه ماه
کز دیده نهائنده نهان کردمت آگاه
...
1. از فرقت نو هر دم خون بارم از دو دیده
گر دیدنت نباشد بیزارم از دو دیده
...
1. اشک چو لعل ریزد آن لب مرا ز دیده
در شیشه هرچه باشد از وی همان چکیده
...
1. ای از حدیث زلف توام بر زبان گره
بگشای برقع از رخ و از زلف آن گره
...
1. ای با لب شیرین سخنت تلخ فتاده
شد در همه خلق از نمکت شور زیاده
...
1. ای چو چشم خوش تو چشم کسی کم دیده
شکر ننگ تو برتنگ شکر خندیده
...
1. ای خط مشکبار تو پیچیده گرد ماه
بر روی روز نقطه خالت شب سیاه
...