بناز کشتن او بازم آرزوست از کمال خجندی غزل 933
1. بناز کشتن او بازم آرزوست چه چاره
برون شدند ز هر گوشه مردمان بنظاره
...
1. بناز کشتن او بازم آرزوست چه چاره
برون شدند ز هر گوشه مردمان بنظاره
...
1. بیروی او ز دیدهٔ بینا چه فایده
رفتن به باغ بهر تماشا چه فایده
...
1. بینم ابروی تو پیوسته مه نو گه گه
آن نبودست که گویند بقله الحرمه
...
1. تا توانی دل مشتاق بدست آری به
جانب بار و وفادار نگه داری به
...
1. چو چشم مست تو دیدم خمارم از دیده
گشاد چشم تو اشکم دمادم از دیده
...
1. چندین چه بلا و درد است این آه
از عشق تو بر دل من ای ماه
...
1. خواهم که کنم بار دگر در تو نظاره
عمریست که دارم هوس عمر دوباره
...
1. در پای تو تنها به سر ماست فتاده
خلقیست به آن خاک قدم روی نهاده
...
1. دلم به زخم زبانها نگردد آزرده
که عاشق تو بود گنده تیر خورده
...
1. دلم ترسد در آن زلف خمیده
شب است آری و سرهای بریده
...
1. روی خوب از من مشتاق نپوشانی به
قیمت صحبت صاحب نظران دانی به
...
1. زاد راه عاشقان اشک است و روی زرد و آه
راه ازین گونه است بسم الله که دارم عزم راه
...