آثار کمال خجندی

صفحه 79 از 109
109 اثر از غزلیات کمال خجندی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات کمال خجندی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار کمال خجندی / غزلیات کمال خجندی

غزلیات کمال خجندی

1 بیا ساقی که بیخ غم به دور گل براندازیم می گلگون طلب داریم و گل در ساغر اندازیم

2 سر رقص و سراندازی سرو و لاله را با هم سهی سروی به دست آریم و در پایش سراندازیم

3 اگر از شوق جمال گل گرفته لاله جام مل او کله بر آسمان انداخت از آن برتر اندازیم

4 به آواز رباب و نی بنوشیم آشکارا می به شهر آوازة رندی و می خواری در اندازیم

1 درین زحمت که این نوبت من از ریش درون دارم نه هشتم طاقت رفتن نه امکان سکون دارم

2 درون خلوت خاطر توئی محرم تو میدانی که شوق آرزومندی زتر از حد برون دارم

3 تو همچون صبح میخندی و من چون شمع میگریم نمی دانی که این حالت من از سوز درون دارم

4 از وصلت پادشاهان را بجز حرمان نشد حاصل من بی حاصل مسکین چنان امید چون دارم

1 خال ب نسته داغ جانم دل سوخته اینه و کشته آنم

2 خاکی که بر آن نشان آن پاست از آب بقا دهد نشانم

3 تارخ نهمش پس از قنا نیز شطرنج کنید از استخوانم

4 چندم ز در ای رقیب رانی منهم ز سگان آستانم

1 چه خوش بود آن شبی کز در در آمد بار مهرویم رخش بوسیدم و لب هم دگرها را نمی گویم

2 مه خرگه نشین آن شب مرا زانو زدی صد جا چو آن ترک از سرمستی نهادی سر به زانویم

3 کجا یابم من آن دل را که کردم بر در او گم که در بتخانه گمگشتست و من در کعبه میجویم

4 زیارتگاه من سازید طاقی در ره مستان که خواهد کشت میدانم به ناز آن چشم و ابرویم

1 مرا سرگشته میدارد خیال زهد بی حاصل بیا ساقی و مگذارم درین اندیشه باطل

2 مرا ناصح به عقل و دین فریبد هر زمان باز آ کسی کو عشق می ورزد به دینها کی شود مایل

3 ملامت گوی بی حاصل که درد ما نمیداند گهم دیوانه می خواند به نادانی گهی عاقل

4 هنوز آثار بود ما نبود از آب و گل پیدا که در روی پریرویان فرو شد پای ما در گل

1 خیال چشم و ابرویت شبی در خواب می‌دیدم تو گویی جادوان مست در محراب می‌دیدم

2 ز دست چشم و دل آن دم تن غم‌دیدهٔ خود گهی در آتش محنت گهی در آب می‌دیدم

3 را تمنای رخ و زلفت چو می‌کردم در آن سودا به روز روشن آن ساعت شب مهتاب می‌دیدم

4 به گرد خاطر غمگین چرا گشتی می رنگین گر از جام لبت جان را دمی سیراب می‌دیدم

1 من ازین خرقه آلوده که در بر دارم عار باشد اگر از خویش نباشد عارم

2 گفتم آیم به سوی دبر و به بندم زنار باز دیدم که از آن هم نگشاید کارم

3 گر روم بر در مسجد ندهنده راهی زور شوم بر در میخانه نباشد بارم

4 کرم پیر مغان بین که دو صد بار به چشم یکفر پنهان مرا دید و نکرد اظهارم

1 حقوق ناز و عتاب حبیب من دانم تو حق شناس نئی ای رقیب من دانم

2 نهاده بر سر خوان عشق او کباب جگر به نیت که نهاد آن نصیب من دانم

3 چو من کشیده ام از جور او بسی فریاد چها کشید ز گل عندلیب من دائم

4 نهفته معنی نازک بسبست در خط بار تو فهم آن نکنی ای ادیب من دانم

1 زاهد شهرم ز رندی می کند هر دم سؤال ساقیا میده که در سر ندارد جز خیال

2 نالهٔ دلسوز و آو خستگان بی درد نیست ای که دردی نیست باری از پی دردی بنال

3 خلوت وصل است درگیر ای چراغ صبحدم تا نیابد شمع راهی در شبستان وصال

4 بارها در حیرت باد سحرگاهم که چون با چنان بی طاقتی باید در آن حضرت مجال

1 بیوی خویش گردان زنده بازم همی کش ساعتی دیگر بنازم

2 به شمع امشب مگر دل همزبانست که او می سوزد و من میگدازم

3 سر زلفت مرا عمر دراز ست خداوندا بده عمر درازم

4 اگر کردم نظر بازی به رویت به حمدالله که باری پاکبازم

آثار کمال خجندی

109 اثر از غزلیات کمال خجندی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات کمال خجندی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی