آثار کمال خجندی

صفحه 80 از 109
109 اثر از غزلیات کمال خجندی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات کمال خجندی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار کمال خجندی / غزلیات کمال خجندی

غزلیات کمال خجندی

1 روز و شب از غم عشق تو در اندیشه درم گرنه از صبر از هجر تو به هر لحظه درم

2 اشک همچون در و رخساره چون زر دارم غیر ازین هست و مرا نیست دگر وجه درم

3 گرچه در خانه دلگیر فراقم ناگاه در حریم حرم وصل کشانید درم

4 مرض عشق تو را صبر دوا می‌سازم نو جفا میکنی و من به وفای تو درم

1 گر خود هزار سنگ ملامت به سر خورم چندانکه زنده ام غم آن سپمپر خورم

2 آبی که از سفال سگانش رود به حلق به زآن شراب لعل که از جام زر خورم

3 ریزم به باده خون جگر گره برم به کار بی روی بار باده به خون جگر خورم

4 آید خوشم چو باد که بر فرگی زند مشتی که از رقیب نو بر چشم تر خورم

1 زیر لب قند مکرر سخنت را گفتم گر ترا هیچ نگفتم دهنت را گفتم

2 گرچه گفتم به شبیخون در دلها شکنی آن سخن زلف شکن در شکست را گفتم

3 از سخن های لطیفم ز تری آب چکد هر سخن کز دل صافی بدنت را گفتم

4 ذقت دیدم و گفتم که تو سیبی و بهی هرچه آمد به دهانم ذقت را گفتم

1 گر دهد دستم کز آن عارض نقابش بر کنم بوسه دو از رخ چون آفتابش بر کنم

2 تلخ گردد کام عیش من چو دندان طمع از لب شیرین چو حلوای نباشه بر کنم

3 پیش چشم من مقابل جز خیال روی دوست هر که زد خیمه همه میخ و طنابش بر کنم

4 سرو را پیش قد او باغبان گر بر نکند و من روم با چشم گریان تا به آبش بر کنم

1 شوخ چشمیم کشد دل که کشد از نازم همنی دار که خود را بر بار اندازم

2 من چو شمعم که گرم سوز به پایان برسد سوختن پیش رخ دوست ز سر آغازم

3 پیش مردم اگر از دیده نیفتادی اشک هرگز از پرده برون می نفتادی رازم

4 اگر صدم عیب به می خواری و رندی پیداست در نهان یک هنرم هست که شاهد بازم

1 ترا چون چشم خود دیگر به مردم دید نتوانم دو چشم دیگری خواهم که از غیرت بپوشانم

2 زرشک از دیده خون ریزد گرم در دل فرود آئی ز دل فریاد برخیزد گرت بر دیده بنشانم

3 چو از رخ زلف ببریدی گستی رشته عمرم چو بر لب خال بنهادی نهادی داغ بر جانم

4 به طاق ابروان خوانم ترا پیوسته پیش خود با این آیت رحمت به محرابت چو می خوانم

1 قدحی بیار ساقی که ز تویه شرمسارم سر آن ندارم اکنون که به زهد سر در آرم

2 من از آن میی که خوردم ز ازل به باد لعلت بدو چشم نیم مستت که هنوز در خمارم

3 نروم به طعن دشمن ز درت به هیچ پانی که سری نهادم اینجا که به تیغ بر ندارم

4 به نظاره گلستان جمال اور چو نرگس همه چشم باشم آن دم که ز خاک سر بر آرم

1 روز نشاطست و عیش باده بیارید و جام زآنکه به جان آمدم در غم ناموس و نام

2 هست مرا آرزو یک دو مراد از جهان صحبت یاران خوش صحت و شرب مدام

3 ور نبود هیچ ازین دولت حسن تو باد عشق تو ما را بس است درد تو ما را تمام

4 ذوق درونی و درد لازمه عاشقیست هر که در و این دو نیست عشق برو شد حرام

1 دل نیست بدستم بر دلبر چه فرستم جان هست ولی چیز محقر چه فرستم

2 غم نیست از بنم که فرستم سر و جانش اندیشه از این است که بر سر چه فرستم

3 از دیده به خاک در او جز گهر اشک نقدی که رسانند روانتر چه فرستم

4 گر دل طلبد مرهم ریشه بسر نیش زآن غمزه بدل جز سر نشتر چه فرستم

1 تا دست به زلف یار بردیم صبر از دل بی قرار بردیم

2 سیم و زر و جان و سر بر آن در هر چار به اختیار بردیم

3 جانها کردیم در سر تیغ سر نیز به پای دار بردیم

4 بردیم به خاک مهر آن روی شمعی به سوی مزار بردیم

آثار کمال خجندی

109 اثر از غزلیات کمال خجندی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات کمال خجندی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی