1 اگر دشنام می گونی مرا گو که از جانت دعاگویم دعاگو
2 چو گونی ناسزای هر که خواهی منت پرسم کرا گفتی تراگو
3 روم گفتی و دردی آورم باز چو درد آوردی ای مونس دراگو
4 تو خوش می آی و می مینوش و میرو کسی را خوش نمی آید میاگو
1 دلم ترسد در آن زلف خمیده شب است آری و سرهای بریده
2 اگر گل عندلیبانرا نکشته است چه خونست این بر آن دامان چکیده
3 برخه اشکم گرو برده ز سیماب چو بر بالای زر با هم دویده
4 دل ما دیده جان غم خویش چه نیکو دیده ای نور دیده
1 زهی زان قامت رعنای دلجو که چون سرو ایستاده برلب جو
2 گواهی میدهد روی نکویش که این حور آمده از باغ بینو
3 دل از نیر نگاهش صید گردید کماندار است آن پیوسته ابرو
4 برغم خوبرویان آن پری رخ خوش اخلاق است وخوش رفتار و خوشخو
1 دل سوی او رفت جان هم گو برو جان و سر گو در سر دلجو
2 گر سر شوریده چون گو برفت برو بر سر چوگان زلفش گو
3 تا نیفتد راز ما برروی روز برو ای سرشک امشب ز پیش رو برو
4 جوی چشم آب روان دارد هنوز گر ملولی لب لب این جو برو
1 دل ضعیف به یکباره ناتوان شد ازو پدید نیست نشانش مگر نهان شد از و
2 اگرچه در غم اوه شد هلاک من نزدیک بدین قدر ستمی دور چون توان شد از و
3 براه عاشق اگر بحر آتش آمد عشق زنیرگیست که چون دود بر کران شد از و
4 بدان گناه که بی او به خواب میشد چشم چنان زدم شب هجرش که خون روان شد ازو
1 بناز کشتن او بازم آرزوست چه چاره برون شدند ز هر گوشه مردمان بنظاره
2 چو طفل دیده رسن باز شد به حلقه زلفش ستاره سوخته ام زآن بمن نساخت ستاره
3 ساخت با من بیطالع آن ستاره دولت شبی که به نبود چشم پر بود ز ستاره
4 شب فراق تو از اشک پرترست دو چشمم نظره مکن برخ زرد ما و جامه پاره
1 زاد راه عاشقان اشک است و روی زرد و آه راه ازین گونه است بسم الله که دارم عزم راه
2 مهر او دعوی کتی آواز ثریا بگذاران نشنود قول تو کس تا نگذارانی این گواه
3 دی نظر می کردم آن روی و ازین به دولتی من ندیدم در جهان چندانکه می کردم نگاه
4 گر گه کاری شمارند آرزوی روی دوست ما چگونه روی او بینیم با چندین گناه
1 ما باز دل نهادیم بر جور دلستانان ما را به ما گذارید باران و مهربانان
2 از بیم بد زبانان بردن نمی توانیم الا به زیر لبها نام شکر دهانان
3 با چشم و غمزه تو افتاده جان شیرین همچون مویزه امانت در دست ترکمانان
4 خال تو خورد خونم تا داشت باغ آن رخ آری حرام خواره باشند باغبانان
1 در پای تو تنها به سر ماست فتاده خلقیست به آن خاک قدم روی نهاده
2 از بیم رقیب تو کزین در همه را راند خون مژهای پیش تو یک دم نستاده
3 دل مهر لب لعل تو دارد همه دانند پیدا بود از جام تنک جوهر باده
4 شرمنده نیم از دهن او بدو بوسی کآن وعده بسی داده ولی هیچ نداده
1 هرگاه که به ناکامی دور از لب بار افتم چون خسته بی مرهم مجروح و نگار افتم
2 مخمور و خراب آمد جان بیلب نوشینش چون می نبود لابد در رنج خمار افتم
3 هرجا نظر اندازم بی تو به درخت گل از گریه به بالایش چون ابر بهار افتم
4 آن بار به من صد ره نزدیک ترست از من گر دور به صد منزل از بار و دیار افتم