باز بگذشتی بر آن زلفه ای از کمال خجندی غزل 981
1. باز بگذشتی بر آن زلفه ای نسیم مشکبوی
در شب تاریک چون رفتی برآن راه چو موی
...
1. باز بگذشتی بر آن زلفه ای نسیم مشکبوی
در شب تاریک چون رفتی برآن راه چو موی
...
1. باز دست از جانفشانان بر فشاندی
داد بیدادی ز مظلومان ستاندی
...
1. بازم از طلعت خود دیده منور کردی
مجلس من بسر زلف معطر کردی
...
1. با مسکنت و عجز و ضعیفی وفقیری
دارم هوس لطف تو وای ار نپذیری
...
1. با من این بودت ز اول شرط باری
کآخر الأمرم به یاد همه نیاری
...
1. بچشم جان چو چراغی که در میان ز جاجی
ز عشق آب حیاتی ز عقل ملح اجاجی
...
1. به جز نور و ضیاء و گرمی از آذر چه میخواهی
ز دریای حقایق جز در و گوهر چه میخواهی
...
1. بده ساقی شراب ارغوانی
که بی می خوش نباشد زندگانی
...
1. بر سر راه طلب بافت گدانی گهری
یعنی از اهل دلی بیسرو پائی نظری
...
1. بر گل به پای سرو چو رفتار میکنی
از لطف پای نازکت افگار میکنی
...
1. بر من بیدل اگر جور و ستم فرمودی
لطف بسیار نمودی و کرم فرمودی
...
1. برویت بنگرم ناگه نرنجی
بسویت بگذرم ناگه نرنجی
...