آثار کمال خجندی

صفحه 84 از 109
109 اثر از غزلیات کمال خجندی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات کمال خجندی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار کمال خجندی / غزلیات کمال خجندی

غزلیات کمال خجندی

1 هر شبی خاک درت از گریه پرخون می‌کنم چهره شمعی به آب دیده گلگون می‌کنم

2 در به رویم بستی و من بر امید فتح باب در کنار بحر دیده دم به دم خون می‌کنم

3 آه گرمم خانه دل تا نسوزاند به دم می‌زنم هر ساعتش از خانه بیرون می‌کنم

4 در نگیرد گفت‌و‌گوی حاسدان در من که من همچو شمع از سرزنش سوز دل افزون می‌کنم

1 ای دل حکایت غم خود با صبا بگو با بار آشنا سخن آشنا بگو

2 چون بگذری به منزل بار ای نسیم صبح از روی لطف شمه ای از حال ما بگو

3 سوزی که هست در دل من شرح آن بده حالی که رفت بر سر این بلا بگو

4 تا کوه در خروش و فغان آید از غمم رمزی ز درد و محنت من با صدا بگو

1 خاک پایت دوست دارد روی من نیست عیب ای دوستان حب الوطن

2 خاک گشتم این سخن چندان رقیب در دهن داری که خاکت در دهن

3 آرزوی ماست زلفت بشکنش در جهان یک آرزوی ما شکن

4 گفته دیگر نسوزم جان تو جان من دیگر چه باشد سوختن

1 ای منت جانفشان دیرینه داغ عشقت نشان دیرینه

2 بفراموشیت نیامده نیز بادی از عاشقان دیرینه

3 بینو بودم هلاک خویش گمان کردی گمان دیرینه

4 گو غمم خور جگر که نیست دریغ میچ ازین میهمان دیرینه

1 عشق حالیست که جبریل بر آن نیست امین صاحب حال شناسد سخن اهل یقین

2 جرعه بر سر خاک از می عشق افشاندند عرش و کرسی همه بر خاک نهادند جهین

3 مرغ فردوس درین پرده نوازد دستان طوطی قدس ازین آینه گیرد تلقین

4 اهل فتوی که فرو رفته کلک و ورقند مشرکانند که اقرار ندارند بدین

1 هر شبی تا به سحر دست دعا بگشایم که مگر یک شبی آن بند قبا بگشایم

2 همچو من عقد گشانی نبود در عالم گر گره ز ابروی آن ترک خطا بگشایم

3 دوست در خانه فرود آمد و من در بستم کار بر رخ خصم در بسته چرا بگشایم

4 مرغ دل باز هوای سر زلفش دارد گاه آن شد که منش بند ز پا بگشایم

1 بینم ابروی تو پیوسته مه نو گه گه آن نبودست که گویند بقله الحرمه

2 دارم از مهر تو گه روشن و گه تیره دو چشم تا سر زلف سیه داری و رخسار چو مه

3 چون روی تشنه دلا جانب سیمین ذقنان پای بیرون منه از ره که بیفتی در چه

4 باش تا نغمه نی گوش کنیم ای صوفی چند بانگ نو و فریاد تو الله الله

1 چشم اگر اینست و ابرو این و ناز و شیوه این الوداع ای زهد و تقوی الفراق ای عقل و دین

2 میکشی ناوک ز مژگان در کمان ابروان گه بد آنم میکشی ای نا مسلمان اگه بدین

3 گر پری میگویدت من با تو میمانم نرنج بی ادب گر آدمی بودی نگفتی اینچنین

4 دوش اندک برقعی از پیش رو برداشتی داشت ماه آسمان پیشه تو رویی بر زمین

1 باد آرد بر من بوی نو ناگه ناگه کو گذر می کند از کوی نو ناگه ناگه

2 اندک اندک ز صبا بسته دلم بگشاید چون زهم باز کند موی تو ناگه ناگه

3 گرچه هندوست خود آن زلف چه دولتیاریست سر نهاد بر سر زانوی نو ناگه ناگه

4 مشمر عیب که دیوانه ام و ماه نواسته گر کنم چشم بر ابروی تو ناگه ناگه

1 خواهیم نقد جان و سر در پای جانان ریختن بر خاک کویش خون و اشک از چشم گریان ریختن

2 هر گرد دردی کز ره سوداش گرد آورد جان در خاک هم نتوانم آن از دامن جان ریختن

3 مجروح نیر غمزه را گفتی ز لب سازم دوا سودی نمی دارد نمک بر زخم پیکان ریختن

4 بر خوان حسن خود نکو کردی پریشان زلف را عادت بود بر روی خوان سبزی پریشان ریختن

آثار کمال خجندی

109 اثر از غزلیات کمال خجندی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات کمال خجندی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی