آثار کمال خجندی

صفحه 85 از 109
109 اثر از غزلیات کمال خجندی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات کمال خجندی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار کمال خجندی / غزلیات کمال خجندی

غزلیات کمال خجندی

1 دل نثار زلف جانان کرد جان خویشتن جان دهد مرغ از برای آشیان خویشتن

2 قمری نالان که عاشق بود بر بالای سرو در سر او کرد آخر خان و مان خویشتن

3 همچو شمع از انگبین کامم ز شیرینی بسوخت تا گرفتم نام آن لب بر زبان خویشتن

4 از لبت کردم سخن بگذار تا نامت برم چون به آب زندگی شتم دهان خویشتن

1 گفته‌ای از ما دلت بردار زنهار این مگو جان من با آن لب و گفتار زنهار این مگو

2 گفته راه وفا ما نیکه نتوانیم رفت با چنان قد خوش و رفتار زنهار این مگو

3 گفته خواهم بریدن از تو دیگر باره مهر هم به مهر خود که دیگر بار زنهار این مگو

4 گفته صبح امیدت من نیاوردم به شام از رخ و از زلف شرمی دار زنها این مگو

1 ای شیشهٔ دل ما در زیر پا شکسته سنگیندلی گزیده عهد و وفا شکسته

2 با طاق های ابرو دلها شکسته هر سو ما را بسیار شیشه دیدم از طاق ها شکسته

3 بود آرزوی زلفت دلهای عاشقانرا آن آرزوی دلها باد صبا شکسته

4 با قامت تو طوبی در لطف کرده دعوی شرط ادب ندانست آن شاخ پا شکسته

1 سرخوش است ای پسر مرا باتو کشت چشم توأم نه تنها تو

2 بر در و بام دل چه گردد جان او درین خانه باش گو یا تو

3 کوثر و سلسبیل هر دو روان شده پنهان چو گشته پیدا تو

4 واعظا چند خوانیم به بهشت استا ن برای ما ازو نگذریم فرما نو

1 ای عادت قدیمت دلهای ما شکستن بر خود درست کردی عهد و وفا شکستن

2 ترسم که پای نازک آزرده سازی از دل این آبگینه ناکی در زیر پا شکستن

3 طرف دو رخ رها کن تا بشکنیم زلفت یک آرزو چه باشد در ماهها شکستن

4 بادام و پسته غمزی کردند از آن لب و چشم چشم و دهان هر یک باید جدا شکستن

1 مرا که خرقة ارزق به باده شد گلگون هوای شاهد و می کی رود ز سر بیرون

2 به هر قدح که بیاید تبسم لب یار حباب وار از او عقل را کشم بیرون

3 زنه رواق فلک برتر است خانه عشق گمان مبر که کس آنجا رسد به همت دون

4 کمال عشق همین باشد و نهایت فکر کاری که جز تصور لیلی نمیکند مجنون

1 گر شبی آن مه ز منزل بی نقاب آید برون ز اول شبه تا دم صبح آفتاب آید برون

2 تا به چشم من خیال آن به آمد خواب رفت چون نمک افتد درون دیده خواب آید برون

3 از جگر خونی که ریزم دل غذا میسازدش فرت آتش باشد آن خون کز کباب آید برون

4 هر کجا باشد نشان پای او آنجا به چشم خاک برداریم چندانی که آب آید برون

1 ای از حدیث زلف توام بر زبان گره بگشای برقع از رخ و از زلف آن گره

2 چشمم گلی نچید ز باغ رخت هنوز تا کی زند دو زلف تو بر ابروان گره

3 زلفت دلم بیست و در آویخت از هوا جز باد دلگشا که گشاید چنان گره

4 خوبان که دانه دانه کنند اشک عاشقان از ساحری زننده بر آب روان گره

1 که خبر برد به بار از من مبتلای غمگین که لبش بریخت خونم به بهانه های رنگین

2 شب هجر دلفروزان چو سحر ندارد امشب تو هم ای چراغ مجلس به امید صبح منشین

3 سر ما دگر نخواهد بوجود آستانت که بخواب هم ببیند همه عمر نقش بالین

4 بسمنبران بستان ببر ای صبا پیامی که به بلبل خوش الحان مکنید ناز چندین

1 یک شب نسیم زلفت از حلقه شنودم مشکین نفس برآمد آن دم ز سینه دودم

2 بیمی ز جان فشانی هیچم نبود چون شمع آن شب چو آب دیده از سر گذشته بودم

3 من در لطافت آن گوی ذقن چه گویم تا دیدمش ربوده از خویش در ربودم

4 چندانک مهر و کینته با من فزون و کم شد در صبر و بیقراری کم کردم و فزودم

آثار کمال خجندی

109 اثر از غزلیات کمال خجندی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات کمال خجندی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی