آثار کمال خجندی

صفحه 91 از 109
109 اثر از غزلیات کمال خجندی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات کمال خجندی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار کمال خجندی / غزلیات کمال خجندی

غزلیات کمال خجندی

1 ای روان گرد درت اشک روان پیوسته به فلک بی تو مرا آه و فغان پیوسته

2 در چمن چون ورق عارض و رخسار تو نیست گل سرخ این همه بر سرو روان پیوسته

3 تا لبم پای نو بوسید و زبان نام تو برد این جدا شکر تو می گوید و آن پیوسته

4 تا به تیر مژه دل صید کنی از چپ و راست ز ابروان چشم تو دارد دو کمان پیوسته

1 دل که میرفت ز خود چون نرود باز چنین چشم و ابروی ترا شیوه چنان ناز چنین

2 من بیدل چو زرم با توز اخلاص درون قلب چون نیست مرا این همه مگذار چنین

3 نیر خاکی نبود رسم که دور اندازند خاکیم من ز خودم دور مینداز چنین

4 واعظ آن گوش که پند تو شنیدی همه وقت شد ز فریاد تو کر بر مکش آواز چنین

1 گفتم ملکی یا بشری؟ گفت که هر دو کان نمکی یا شکری؟ گفت که هر دو

2 گفتم به لطافت گلی ای سرو قباپوش یا نی‌شکر اندر کمری؟ گفت که هر دو

3 گفتم به خط سبز و لب لعل روانبخش آب خضری یا خضری؟ گفت که هر دو

4 گفتم به جبینی که بر آن روی توان دید خود آیینه‌ای یا قمری؟ گفت که هر دو

1 وصف دهن تنگ تو من هیچ نگویم چون نیست ز لطفش خبری یک سر مویم

2 آن به که نگویم به کس این راز نهانی تا خلق ندانند که من عاشق اویم

3 تا زلف چو چوگان توام می برد از راه زآن رو من سرگشته ندانم که چه گویم

4 جز بر گل رویت نشود دیده من باز صد بار چو نرگس اگر از خاک برویم

1 گر تیر کشی از طرف غمزهٔ جادو صد آه کشد از جگر سوخته آهو

2 خونم چو شود ریخته مستی کند آن چشم از ریخته ذوق است و طرب در سر هندو

3 صد حسن به آن رخ تو به یک دفعه فروشی مه رفت به میزان که فرو شد به ترازو

4 زان چشم دل گمشده پرسیدم و زآن خال خاک تو نشان داد به لب چشم به ابرو

1 خواهم که کنم بار دگر در تو نظاره عمریست که دارم هوس عمر دوباره

2 نر گفتی دل رشت به دوا چاره بسازم صد پاره شده است این دل بیچاره

3 ما غرقة بحر غم و آن خال بناگوش چه چاره بنشسته چو نظارگیان خوش بکناره

4 از شوق رخ و غمزه شوخت گل و نرگس این دیدهٔ تر دارد و آن جامه پاره

1 طوطی ب نو دید و در افتاد در سخن برد از دهان ننگ نو ننگ شکر سخن

2 از فندق تو هیچ نخیزد به جز نبات در پسته تو هیچ نگنجد مگر سخن

3 اول حدیث روی نو گویند بلبلان بر شاخسار گل چو در آیند در سخن

4 با آمل عشق عادت تو تلخ گفتن است آری چو از لب تو ندارد خبر سخن

1 ای دلاویزتر از رشته جان کا کل تو برده سوی تو دلم موی کشان کاکل تو

2 سنبل غالیه سایست چو صبا شانه زده شده بر خرمن گل مشک فشان کا کل تو

3 داده از کار فرو بستة من موی بموی خبر آن طرة دلبند و نشان کاکل تو

4 همچو شمشاد که از باد به پیچ افتد و تاب در تو پیچیده و افتاده چنان کاکل تو

1 نرود نقش خیال تو زمانی ز ضمیرم خود من ساده درون صورت غیری نپذیرم

2 مرده ام در هوس آنکه بود فرصت آنم که نهی پای درین دیده و در پای نو میرم

3 حال خود با که بگویم که شکایت ز تو دارم با خلاص از که بجویم که به دام تو اسیرم

4 به قلم صورت اخلاص نوشتن چه ضرورت چون ضمیر تو بود واقف اسرار ضمیرم

1 ای حریم کعبه دل کوی تو قبلفندان مقبل روی تو

2 گوشه گیران کرده در محرابها همچو چشمت مستی از ابروی تو

3 پارسا چندین نگبر در دماغ کی تواند کی شنیدن بوی تو

4 گر کنم وصف دهانت سالها کرده ام وصف سر یک موی تو

آثار کمال خجندی

109 اثر از غزلیات کمال خجندی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات کمال خجندی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی