من کیم گفتی که گویم خاک از کمال خجندی غزل 1065
1. من کیم گفتی که گویم خاک نعلین منی
ماه من تا چند نسل باژگونه میزنی
...
1. من کیم گفتی که گویم خاک نعلین منی
ماه من تا چند نسل باژگونه میزنی
...
1. مویت از عنبر تر فرق ندارد مویی
نافه مشک برد از سر زلفت بویی
...
1. ناوک غمزه چو هر سو به شتاب اندازی
دل شتابد که سوی جان خراب اندازی
...
1. ندارد دلم طاقت بی توی
که کردست چشم توام جادوی
...
1. ندانم کی به دام من در افتی
چه خوش صیدی چه خوش باشد گر افتی
...
1. نشان خاک پای او اگر می یافتم جایی
سرم می گشت در پائیش غلطان دیده در پایی
...
1. نیست بهای جان بسی پیش تو چون کشد کسی
در نظرت جهان و جان نیست به قیمت خسی
...
1. ورای آن چه سعادت بود که ناگاهی
به حال بی سروپائی نظر کند شاهی
...
1. وصال اوست بخت ما نبینم آن به بیداری
خیالش دولتست ای دل تو باری دولتی داری
...
1. هرگز سوی ما چشم رضائی نگشادی
گوشی به حدیث من بیدل ننهادی
...
1. هر لحظه به غمزه دل ریشم چه خراشی
چشم از نظرم پوشی و خون از مزه پاشی
...
1. هر لحظه بما از نو رسد تحفة دردی
اگر این نبدی عاشق درویش چه خوردی
...