آثار کمال خجندی

صفحه 86 از 109
109 اثر از غزلیات کمال خجندی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات کمال خجندی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار کمال خجندی / غزلیات کمال خجندی

غزلیات کمال خجندی

1 نمی دهد دهنت کام ما از آن لب شیرین را به تنگ دلان می کنند مصابقه چندین

2 چو بوسه زنو خواهم سوی رقیب گزی لب زهی تعلل رنگین زمی بهانه شیرین

3 همیشه من ز خدا دولت وصال تو خواهم بود که وقت دعا بگذرد فرشته آمین

4 اگر سعادت و دولت دواسبه آبدم از پی چو در رکاب تو باشم کدام مرتبه به زین

1 گفتا کئی تو من بنده تو بیجرم از چشم افکنده تو

2 گاهی ازین در گاهی از آن در باری زهر در جوینده تو

3 در جست و جویت ز آنم که باشد جوینده تو با بنده تو

4 گر پای امکان پیش است ما را باشد درین ره پوینده تو

1 از فرقت نو هر دم خون بارم از دو دیده گر دیدنت نباشد بیزارم از دو دیده

2 چشم نمی تواند روی رقیب دیدن آری همین توقع میدارم از دو دیده

3 گر نیستم به مهرت صادق چو صبح، بادا همچون شفق پراز خون رخسارم از دو دیده

4 تا دیده دید رویت افتاد در بلا دل افتد چنین بلاها هر بارم از دو دیده

1 سوخت جانم تا ز پا افتاد زلفت بر ذقن تشنه را جان سوزد آری چون به چاه افتد رسن

2 دیده تا میم دهان و نون ابروی تو دید نقش آن بستم به دل چون بود هر دو نقش من

3 دلیران را از برون پیرهن باشد خیال زآن میان او را خیالی در درون پیرهن

4 میکند سرو از تولی پیش آن گلپا دراز ای صبا چندانکه پایش بشکنی بروی بزن

1 با درد تو آرمید نتوان از داغ تو هم رهیة نتوان

2 گر تیغ به باره از تو بر سر از همچو توئی برید نتوان

3 چون از همه دلبران گزینی بر تو دگری گزید نتوان

4 رخسار چو زر چه سود مارا وصلت چو بزر خرید نتوان

1 ای نبات قد سبزت شکرستان همه قد شمشادوشت سرو خرامان همه

2 رونق کفر بیفزاید از آن روی که برد فر خال سیهت رونق بازار همه

3 در سر هندوی زلفین نو آن سودائیست که به تاراج دهد عقل و دل و جان همه

4 بهر نظاره که در کوی نو آبند کسان هست چون گوی سرم در خم چوگال همه

1 آنکه رنگی نیست کس را از لب رنگین او باد جان من فدای عشوه شیرین او

2 دامن وصلش اگر بار دگر افتد به چنگ ما و شبهای دراز و گیوی مشکین او

3 دل به چندین آبگینه جانب او رفت باز مخت غافل بود مسکین از دل سنگین او

4 گو بپرس از حال رنجوری که غیر از آب چشم کس نیاید ز آشنایان بر سر بالین او

1 ترک دل گفت آن دو چشم و دل ز تیر غمزه خون ترک از ده رفت و سهم او نرفت از ده برون

2 چون نهاد از رسمه زه برطاق ابرو گفتمش نیست چون چشم تو شوخی زیر طاق نیلگون

3 عاشق فرد از ستون خیمه هم در وحشت است ساخت فرهاد از پی این خانه خود بیستون

4 طالب سیمرغ باش و کیمیا لیکن مجوی در بتان مهر و وفا با عاشقان صبر و سکون

1 دلم به زخم زبانها نگردد آزرده که عاشق تو بود گنده تیر خورده

2 چه خوش بود صنمی چون تو در بر آوردن به خلوتی که بود حجره در بر آورده

3 دلی که بود درو رحم کردیش از سنگ دگرچه برخورم از بار دل دگر کرده

4 بناز چشم تو پرورده شد دلم منگر بخواریش که عزیزیست ناز پرورده

1 ای دل ریش من از جور تو غمگین گونه لبت از خوردن خونم شده رنگین گونه

2 بسکه بر خاک ره انداخته بشکسته دلم چون سر زلف خودم سات مشکین گونه

3 همچو بلبل من و بیداری و صد گونه خروش تا که باشد گل رخسار تو با این گونه

4 نرسد قند به شیرینی لبهای نو لیک به دهانت چو رسیده شده شیرین گونه

آثار کمال خجندی

109 اثر از غزلیات کمال خجندی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات کمال خجندی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی