آثار کمال خجندی

صفحه 87 از 109
109 اثر از غزلیات کمال خجندی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات کمال خجندی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار کمال خجندی / غزلیات کمال خجندی

غزلیات کمال خجندی

1 تا توانی دل مشتاق بدست آری به جانب بار و وفادار نگه داری به

2 با چنین زلف خوش و خال خوش و روی چو ماه مهر ورزی کنیه و ترک جفا کاری به

3 صاحب روی نکو را به همه حال که هست رسم دلجوئی و آئین وفاداری به

4 گر به بالین ضعیفان گذری خواهی کرد صحت خویش نخواهیم که بیماری به

1 بدیده سوی تو حیف آیدم گذر کردن نشان پای نو آزرده نظر کردن

2 نهادهایم همه سوی آستان تو روی بعزم کعبه مبارک بود سفر کردن

3 لب تو همدم ما چون بریم از آن سر زلف ز ذوق جان که تواند بترک سر کردن

4 دعای جان تو گویم همیشه پیش رقیب که بیدعا نتوان از بلا حذر کردن

1 شه لشکر کش ما برد از ما عقل و هوش و دین چرا آن ترک کافر کیش غارت می کند چندین

2 در آن صف کو سپه رائد به قصد غارت دلها دلی کآنجا نخواهه شد اسیر او زهی مسکین

3 چو دود آه خود با او رساندم سوخت چشمانش چه بینی زرق خود صوفی تو کافر سوزی من بین

4 جهانگیری همین باشد که چون برقع براندازی رخت فی الحال بگشاید خط زلفت بگیرد چین

1 مهی نشست خیال رخت به خانه چشم تو ماهی از تو ستانیمه ماهیانه چشم

2 چها فتاد شنیدی ز گریه چشم مرا در است این سخنان گوش کن فسانه چشم

3 گرت چو اشک نیفتد کنار عاشق خویش چو نور چشم فرود آی در میانه چشم

4 از دود دل چه غم ار تیره شد سراچه جان که روشن است از روی تو تا به خانه چشم

1 ای نور دیده را نگرانی بسوی تو جانا تعلقیست دلم را بکوی تو

2 گر دیگران ز وصل تو درمان طلب کنند ما را بس است درد تو و آرزوی تو

3 چشم جهان به ماه رخت دین سالهاست بگذشت روز ما و ندیدست روی تو

4 از رهگذار بار چه برخیزد ار دمی دل را گشایشی رسد از بند موی تو

1 یار من بار دگر می طلبد دانستم عاشق زار دگر میطلبد دانستم

2 عارش آید دگر از یاری و غمخواری من بار و غمخوار دگر می طلبد دانستم

3 خون مژگان من از نازه نیارد در چشم چشم خونبار دگر می طلبد دانستم

4 رخت برچید ز سودای من آن حسن فروش سر بازار دگر می طلبد دانستم

1 غلام پیر خراباتم و طبیعت او که نیست جز می و شاهد حریف صحبت او

2 در آن زمان که نن ماه غبار خواهد بود نشسته باشم بر آستان خدمت او

3 چو نیست در کف زاهد بضاعت اخلاص چه فسق و معصیت ما چه زهد و طاعت او

4 مپوش رخ زمن ای پارسا بعیب گناه گناه بنده چه بینی نگر به رحمت او

1 ای با لب شیرین سخنت تلخ فتاده شد در همه خلق از نمکت شور زیاده

2 ابروت کمان بر من بیچاره کشیده چشمانت کمین بر دل خونخواره گشاده

3 از نوع بشر چون بشرت دیده ندیده از جنس پری چون تو پریزاد نزاده

4 در باغ هی سرو به امید قبولی در خدمت بالای نو برپای ستاده

1 ای غمت فوت جان سوختگان داغ عشقت نشان سوختگان

2 کرده عشقت هزار سینه کباب بنا شده میزبان سوختگان

3 در دل و جان ما زدی آتش سوختی خان و مان سوختگان

4 پیش آتش کباب گریه کند بر دل خونچکان سوختگان

1 زلف بر دوش آن پری در ماهتاب آمد برون گونیا از سوی چین صد آفتاب آمد برون

2 دور سازم گفتم اشک از چشم تر با آستین چشمه چندانی که کردم پاک آب آمد برون

3 میرود آهم به گردون تا ز دل خون می رود دود از روزن ز خوناب کباب آمد برون

4 کاو کاو خرقهها کردند در دور لبش ز آستین صوفیان جام شراب آمد برون

آثار کمال خجندی

109 اثر از غزلیات کمال خجندی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات کمال خجندی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی