آثار کمال خجندی

صفحه 72 از 109
109 اثر از غزلیات کمال خجندی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات کمال خجندی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار کمال خجندی / غزلیات کمال خجندی

غزلیات کمال خجندی

1 چه رنجم از تو گر کشتی به نازم که نازت عمر نو بخشید بازم

2 چو کارم جز بریدن نیست از خویش چرا باشد ز تیغت احترازم

3 طبیبی شربت من گر نسازی از قند به به خون دل بسازم

4 ز ابرویت چو رو آرم به محراب سر زلفت بود عقد نمازم

1 از لب او تاخیری بافتیم آب حیات دگری یافتیم

2 گرچه بجستن دهنش کس نیافت ما لب او را شکری یافتیم

3 از پس چندین طلبه آن شوخ را کیته وری فتنه گری بافیم

4 بر دل ما گرچه زد از غمزه تیر نیست شکایت نظری بافتیم

1 باز در عشق یکی دل به غلامی دادم خواجه را گو که بیاید به مبارکبادم

2 بنده را از تو چه جای گله، آزادیهاست هست جای گله وقتی که کنی آزادم

3 تو چه شاخ گلی و بی تو مرا رخ شده زرد منم آن برگ که از شاخ جدا افتادم

4 بر فلک ناله من گوش ملایک کر ساخت آه اگر در دل شبها شنوی فریادم

1 عمریست که از خلوته در میکده مسئوریم شب مست و سحر گاهان چون چشم تو مخموریم

2 کس بوی ریا نشنید از خرفة ما رندان چون دور به صد فرسنگ از زاهد مغروریم

3 پی برده بکوی تو تا بافت بوی تو آسوده به روی تو از جنت و از حوریم

4 حیران جمال نو ما سوختگان یک یک پروانه آن شمعیم مستغرق آن نوریم

1 بحمدالله که دیگر بر روی دوستان دیدم چو بلبل می‌کنم مسنی که باغ و بوستان دیدم

2 من آن مرغ خوش الحانم که بیرون از قفس خود را به اقبال بهار ایمن ز تشویش خزان دیدم

3 فلک گر تافت روی مهر و بر گردید از یاری فراموشم شد آن، هر دو چو یار مهربان دیدم

4 شب قدری که می جستم به خواب و روز نوروزی چو آن رو دیدم و آن موهمین دیدم همان دیدم

1 ای ورق گل بهشت از رخ نازکت خجل لعل لب تو غنچه را کرده به خنده منفعل

2 تا نگرفت از رخت نسخة مصور صبا صورت گل به هو ورق بر نکشه از آب و گل

3 من به هوای قامتت عمر دراز یافتم زانکه همیشه کرده ام کسب هوای معتدل

4 بر درت آتش دلم رفت و بر گرفت دان گر نرود به گرد آن آب دو دیده متصل

1 دل گرفت از بتان به رویم راست گویم دروغ میگویم

2 مستم از بوی عنبرین مویان نیست هشیار بک سر مویم

3 میکنم زآن لب و دهان پرسش عاشقم نقل و باده میجویم

4 نام آن لب چو میبرم به زبان لب به آب حیات میشویم

1 گر تو سر خواهی ز من سر با تو ببارم به چشم سر چه باشد هرچه دارم در نظر آرم به چشم

2 گفته بردار از خاک در ما روی خویش گرچه گردست آن نه رو آن گرد بردارم به چشم

3 گفته نظاره رویم به چشم من گذار چون نوع چشم دیگری غم نیست بگذارم به چشم

4 گفته از دور به شمر عقدهای زلف من گرچه بی انگشت دشوارست بشمارم به چشم

1 را که هست ز ساعد در آستین پرسیم به پول کهنه نیرزند مفلسان قدیم

2 در بنیم نشانم من غریب ز چشم ترحمی نکنی هیچ پر غریب و بتیم

3 خط تو سوخت بر آتش هزار دفتر علم ندانمت ز که این خط گرفته تعلیم

4 به درد عشق تو عشرت همین بود که مرا شراب خون دل و غم حریف و غصه ندیم

1 من و درد تو آنگه باد مرهم نباشد این قدر دردی مرا هم

2 حدیثم از کم و افزون جز این نیست که افزون باد این درد و دوا کم

3 به خون ریزم اجازت چیست گفتی اجازت اینه که بسم الله همین دم

4 نه بینم هرگز آن روزی که بی دوست به بینم سینه بی غم دیده بینم غم

آثار کمال خجندی

109 اثر از غزلیات کمال خجندی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات کمال خجندی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی