1 چه رنجم از تو گر کشتی به نازم که نازت عمر نو بخشید بازم
2 چو کارم جز بریدن نیست از خویش چرا باشد ز تیغت احترازم
3 طبیبی شربت من گر نسازی از قند به به خون دل بسازم
4 ز ابرویت چو رو آرم به محراب سر زلفت بود عقد نمازم
1 از لب او تاخیری بافتیم آب حیات دگری یافتیم
2 گرچه بجستن دهنش کس نیافت ما لب او را شکری یافتیم
3 از پس چندین طلبه آن شوخ را کیته وری فتنه گری بافیم
4 بر دل ما گرچه زد از غمزه تیر نیست شکایت نظری بافتیم
1 باز در عشق یکی دل به غلامی دادم خواجه را گو که بیاید به مبارکبادم
2 بنده را از تو چه جای گله، آزادیهاست هست جای گله وقتی که کنی آزادم
3 تو چه شاخ گلی و بی تو مرا رخ شده زرد منم آن برگ که از شاخ جدا افتادم
4 بر فلک ناله من گوش ملایک کر ساخت آه اگر در دل شبها شنوی فریادم
1 عمریست که از خلوته در میکده مسئوریم شب مست و سحر گاهان چون چشم تو مخموریم
2 کس بوی ریا نشنید از خرفة ما رندان چون دور به صد فرسنگ از زاهد مغروریم
3 پی برده بکوی تو تا بافت بوی تو آسوده به روی تو از جنت و از حوریم
4 حیران جمال نو ما سوختگان یک یک پروانه آن شمعیم مستغرق آن نوریم
1 بحمدالله که دیگر بر روی دوستان دیدم چو بلبل میکنم مسنی که باغ و بوستان دیدم
2 من آن مرغ خوش الحانم که بیرون از قفس خود را به اقبال بهار ایمن ز تشویش خزان دیدم
3 فلک گر تافت روی مهر و بر گردید از یاری فراموشم شد آن، هر دو چو یار مهربان دیدم
4 شب قدری که می جستم به خواب و روز نوروزی چو آن رو دیدم و آن موهمین دیدم همان دیدم
1 ای ورق گل بهشت از رخ نازکت خجل لعل لب تو غنچه را کرده به خنده منفعل
2 تا نگرفت از رخت نسخة مصور صبا صورت گل به هو ورق بر نکشه از آب و گل
3 من به هوای قامتت عمر دراز یافتم زانکه همیشه کرده ام کسب هوای معتدل
4 بر درت آتش دلم رفت و بر گرفت دان گر نرود به گرد آن آب دو دیده متصل
1 دل گرفت از بتان به رویم راست گویم دروغ میگویم
2 مستم از بوی عنبرین مویان نیست هشیار بک سر مویم
3 میکنم زآن لب و دهان پرسش عاشقم نقل و باده میجویم
4 نام آن لب چو میبرم به زبان لب به آب حیات میشویم
1 گر تو سر خواهی ز من سر با تو ببارم به چشم سر چه باشد هرچه دارم در نظر آرم به چشم
2 گفته بردار از خاک در ما روی خویش گرچه گردست آن نه رو آن گرد بردارم به چشم
3 گفته نظاره رویم به چشم من گذار چون نوع چشم دیگری غم نیست بگذارم به چشم
4 گفته از دور به شمر عقدهای زلف من گرچه بی انگشت دشوارست بشمارم به چشم
1 را که هست ز ساعد در آستین پرسیم به پول کهنه نیرزند مفلسان قدیم
2 در بنیم نشانم من غریب ز چشم ترحمی نکنی هیچ پر غریب و بتیم
3 خط تو سوخت بر آتش هزار دفتر علم ندانمت ز که این خط گرفته تعلیم
4 به درد عشق تو عشرت همین بود که مرا شراب خون دل و غم حریف و غصه ندیم
1 من و درد تو آنگه باد مرهم نباشد این قدر دردی مرا هم
2 حدیثم از کم و افزون جز این نیست که افزون باد این درد و دوا کم
3 به خون ریزم اجازت چیست گفتی اجازت اینه که بسم الله همین دم
4 نه بینم هرگز آن روزی که بی دوست به بینم سینه بی غم دیده بینم غم