آثار کمال خجندی

صفحه 7 از 109
109 اثر از غزلیات کمال خجندی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات کمال خجندی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار کمال خجندی / غزلیات کمال خجندی

غزلیات کمال خجندی

1 جانب ما خوب می آید که می آید حبیب وز پی او زشت می آید که می آید رقیب

2 بر نتابد جان ما دردسر هر کسی دگر می نشیند درد او در دل تو برخیز ای طبیب

3 چون کشی خوان به پیش جگر خواران غم این گدای کمترین را بیشتر فرما نصیب

4 رحمتی گر می کند چشم تو بر افتادگان در اشک من یتیم است و من مسکین غریب

1 آن گل نو از کدامین بوستان برخاسته است کز نسیم او ز هر سو بوی جان برخاسته است

2 عندالیان تا حکایت کرده زان بالا بلند از درون سرو فریاد و فغان برخاسته است

3 گرد لب خال وخط او سینه ها از بسکه سوخت دودها اینک ز جان عاشقان برخاسته است

4 گرد مشک است آن نشسته گرد رویش خط سبز ظاهرا این گرد هم زان بوستان برخاسته است

1 آن سرو که آمد بر ما از چمن کیست وان غنچه که دلها شد ازو خون دهن کیست

2 آن میوه که از باغ بهشت است درختش کار نزدیک دهن آمده سیب ذقن کیست

3 چون طلعت خورشید که پوشید غبارش زیر خط ریحان رخ چون باسمن کیست

4 در دامن گل چاک فتادست ز هر سو ای باد صبا بوی تو از پیرهن کیست

1 ای ز صد گلبرگ نازکتر تنت بر تو لرزانتر گل از پیراهنت

2 از صبا چندان نشد بوی تو فاش پیرهن کرد این خطا در گردنت کار

3 خاک پایت حق و ملک دیده هاست اور چند پوشد حق مردم دامنت

4 خط چه حاجت حجت حسن ترا روی چون مه بی دلیل روشنت

1 ای که از زلف توخون در جگر مشک ختاست روی زیبای تو آنینه الطاف خداست

2 ماه را روشنی از روی تو میباید جست سرو را راستی از قد تر می باید خواست

3 مهر رخسار تو سوزیست که درجان من است خط سبز تو غباریست که در خاطر ماست

4 گر تو ای سرو خرامان ننشینی از پای ای بسا فتنه که از قد تو بر خواهد خواست

1 اینچنین صورت مطبوع ز جان نتوان ساخت سخن ساخته شیرین تر از این نتوان ساخت

2 آن دو ابروی مقوس دو کمانند بلند که قلم را زنی قند زبان نتوان ساخت

3 گفتم آن غمزة شوخ از چه ز ابروست فرو ورنه صد سال به فکر این سخنان نتوان ساخت

4 بت تو نیست او را دهن اما سختی ساخته اند گر توان ساخت چو قد تو روان نتوان ساخت

1 جهانی پر ز مقصود است راهی روشن و پیدا دریغا تشنه لب خواهیم مردن بر لب دریا

2 کسی مز طلعت خورشید جز گرمی نمی بیند دلا معذور می دارش که دارد چشم نابینا

3 به بوی وصل او می خور غم هجران که خوش باشد کشیدن زحمت خارا برای راحت خرما

4 جناب عشق بسی عالی است موسی همتی باید که نتوان بر چنان طوری شدن بی همت والا

1 ایها العطشان فی الوادی الهوا جوی جویبان جانب دریا بیا

2 آب را پیش لب هر تشنه ای مالت الاکواب قل قل قولنا

3 از سقاهم ربهم ابریقهاست ما به لب پیش لب ما و شما

4 گریه تا چند از عطش ای نور چشم پیش چشمت آب چشمی برگشا

1 آن چشم نیمه مست جهانی خراب ساخت دلها بسوخت تیمی و نیمی کباب ساخت

2 صیاد وار غمزة شوخش ز زلف و خال بنهاد دام و دانه و خود را به خواب ساخت

3 شرمنده اند از رخ زیباش نو خطان آری سیاه رو همه را آفتاب ساخت

4 از قند تا بساخت شراب آن لب لطیف ما را نساخت شربت دیگر شراب ساخت

1 دلم از شمع رخت در تب و تابست امشب کارم از نرگس مست تو خرابست امشب

2 تن رنجور من از دست دل و دیده چو شمع گاه در آتش و گاه بر سر آبست امشب

3 زحمت خویش بیر از سرمای مردم چشم که میان من و او دیده حجابست امشب

4 ساقیا شمع به پیرامن مجلس بتشان تا ندانند که ما را در خوابست امشب

آثار کمال خجندی

109 اثر از غزلیات کمال خجندی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات کمال خجندی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی