1 از پیش من آن شوخ چه تعجیل کنان رفت دل نعره بر آورد که جان رفت و روان رفت
2 گر خامه براند گذری پهلو نامش در نامه نویسید که سر رفت و روان رفت
3 پروانه که مرد از غم روئی به سر خاک شمعش مفروزید که با سوز نهان رفت
4 از دید. گر از سودن پایش نرود نور سودی نکند دیده که نورش به زبان رفت
1 شب سوی ما هوس آمدن است آن مه را دیدهها پاک بروبید به مژگان ره را
2 تا تو بر گوشه نشینان گذری چشم و مژه آب و جاروب زده صومعه و خانقه را
3 بچه منصوبه ندانیم بریمت به وثاق تو شهی می توان برد به بازی شه را
4 جان ما بیش مسوزان چو بر آوردی خط دود برخاست منه بر سر آتش که را
1 رفتم از دست من بی سر و پا را دریاب پادشاهی ز سر لطف گدا را دریاب
2 بی گل وصل دل آزرده شد از خار فراق بلیل خسته بی برگ و نوا را دریاب
3 بر درت دیر به دیری که روم گر به رقیب که با عاشق دیرینه ما را دریاب
4 زیر لب این همه دشنام دعاگو چه کنی لطف کن بوسی و مقصود دعا را دریاب
1 دلم رفته و گم شد در آن کو مرا توان یافت گر اوست دلجو مرا
2 صبا آمد و رفت عقلم به باد ز زلف که آورد این بو مرا
3 رقیبش بدم گفت و دانست راست دریغا ندانست نیکو مرا
4 مرا عاقبت خواهد آن غمزه کشت چنین گر نباشد بکش گو مرا
1 آن رخ از مه خجسته فال تراست لب ز کوثر بی زلال تر است
2 زان سر زلف چون پر طاوس مرغ جانم شکسته بال نر است
3 ازو کی رسد به دانه خال که ز موری ضعیف حال تر است
4 سر سودائیان به خاک رهش از سر زلف پایمال تر است
1 در چمن می رفت ذکر قامت دلدار ما سرو دامن بر زد و آمد به بستان راست پا
2 تا چرا پیراهن اول آن تن نازک بسود می کند از غیرت آن در برش گرمی قبا
3 ما نکو دانیم شکر نعمت و حق نمک زیر آن لب از تو یک دشنام و از ما صد دعا
4 گفته ای دستت برم گر مرحبا خواهی زمن گر بدان ساعد کشی تیغت هزارت مرحبا
1 ای به جان عاشقان خریدارت غمزها نیز کرده بازارت
2 گر کنی قصد کشتن یاران در چنین کارها منم بارت
3 تا تو آرام جان ز ما رفتی رفت آرام جان ز رفتارت
4 نیم کشته شدم به یک دیدن کاشکی دیدمی دگر بارت
1 آن شوخ که رفت از بر ما باز کجا رفت دور از نظر اهل وفا باز کجا رفت
2 جان تازه کنان بر سر بالین ضعیفان نا آمده چون باد صبا باز کجا رفت
3 درد دل رنجور مرا زان لب جانبخش تا راده بشارت به شفا باز کجا رفت
4 آن شاه کزو خانه دل شاه نشین بود از کلبه احزان گدا باز کجا رفت
1 از آن لب شنیدن حکایت خوش است سخن های شیرین به غایت خوش است
2 به ابرو رخش آیت حسن خواند که خواندن به محراب آیت خوش است
3 نیاید ز تو خوب جور و ستم که از خوب لطف و عنایت خوش است
4 سر کوی تو خوشتر است از بهشت زهر روستائی ولایت خوش است
1 مکش بر هر دلی تیر و مکش باز از حسد ما را کزان مژگان رصد ناوک صد ویک می رسد ما را
2 به هجران جنگها داریم بیزلف و دهان تو از آن میم ودر دال امروز می باید مدد ما را
3 رقیبا چند چون آب از تو باشه پای من لرزان را رها کن باغبان یک دم به پای سرو خود ما را
4 دل ما می کشد خطی که آمد جانب رویت همیشه جانب روی نکو دل می کشد ما را