آثار کمال خجندی

صفحه 10 از 109
109 اثر از غزلیات کمال خجندی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات کمال خجندی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار کمال خجندی / غزلیات کمال خجندی

غزلیات کمال خجندی

1 در سر از دود دلم شمع صفت سودایی است آری این گریه و سوز من و شمع از جایی است

2 همچو شمع همه تن آنش سودای مهی است همچو صبحم همه جان مهر جهان‌آرایی است

3 گر به مأوا نرسد این دل من مجموعم که سر زلف پریشان تو خوش مأوایی است

4 ابرویت گوشه نشین گشت ولی فایده چیست که به هر جانبی از فقه او غوغایی است

1 دل زان نست و دیده بدینم نزاع نیست اینست که آن دو پیش تو چندان متاع نیست

2 کی بابم از دهان تو ز آن لب نشان که هیچ بر سر غیب جان مرا اطلاع نیست

3 بی بوی صحبت تو مریض فراق را گر نکهت گل است ازو جز صداع نیست

4 عاشق چو عندلیب به بوی گل است مست جوش و خروش اوز شراب و سماع نیست

1 بی تو مرا چشم جهان‌بین تر است چهره به خون دل غمگین تر است

2 در تب هجر تو لب و چشم من یک دو دم آن خشک و دمی این تر است

3 هیچ شبی بر سر بستر مرا دیده نخسبید که بالین تر است

4 لشکری عشق ترا ز آب چشم اسب تر و جامه تر و زین تر است

1 گفتمت سنگدلی آمد ازین نکته گرانت آن هم از سنگدلی بود که گفتیم چنانت

2 گر صبا خوانمت از لطف و گل از غایت خوبی هم از این خسته شود خاطر نازک هم از آنت

3 این همه دستگه حسن و ملاحت که تو داری گر کند بی سر و پانی ز تو سودی چه زیانت

4 من و بیداری شب وآرزوی شمع جمالت من و بیماری باریک و تمنای میانت

1 گر حال دل به دوست نه امکان گفتن است بر شمع سوز سینه پروانه روشن است

2 از من بگو به مدعی ای یار آشنا من فارغم ز قصد تو چون دوست با من است

3 آنرا که دل سوی لب او می کشد چو جام بر سر نوشته اند که خونت بگردن است

4 جان نگذرد ز کوی تو کان عندلیب عیب مرغی است کش حظیرة قدسی نشیمن است

1 به کویت دل غلام خانه زادست چو سر بر در نهد مقبل نهادست

2 رقیب آزادگان را معتقد نیست که نادرویش اندک اعتقادست

3 زند لافی به آن رخ ماه شب گرد نداند کز پیاده رخ زیادست

4 گر از روی زمین روید غم و درد دل عاشق به روی دوست شادست

1 عمریست که با او دل مسکین نگران است ما در غم و او شادی جان دگران است

2 ای باد مبر خاک کف پاش به هر سو کان روشنی دیده صاحب نظران است

3 تا بلبل و گل بافته بویت به گلستان این نعره زنان از غم و آن جامه دران است

4 گر بر دل مجروح رسد نیر نو سهل است این هم گذرد چون همه چیزی گذران است

1 سری که پیش تو بر آستان خدمت نیست سربست آن که سزاوار تاج عزت نیست

2 به جد و جهد یر کجا شود وصلت که قرب پادشهان جز به سی دولت نیست

3 ز قامت نو به طوبی کشد دل زاهد کسی که عشق ندارد بلند همت نیست

4 کدام کشته عشق است از تو رفته به خاک که جان غرقه به خونش غریق رحمت نیست

1 عشق تو و نوبه آبگینه و سنگ است نام نکو در ره نو موجب ننگ است

2 تا به من الفت است از همه دورم تا بتوام آشتی است با همه جنگ است

3 بانگ سگش میرسد ز گوشه آن بام مطرب مجلس چه جای نغمه چنگ است

4 سرخی اشکم چو دید و زردی رخسار گفت که در عشق ما هنوز دو رنگ است

1 باز آتشی به سینه رسیدن گرفته است خون از دل کباب چکیدن گرفته است

2 هر کس کشید بر در دلبر متاع خویش دل نیزه آه و ناله کشیدن گرفته است

3 دانم شنیده ای که گذشته است از آسمان آهم که گوش ماه شنیدن گرفته است

4 ما در تو چون رسیم چو رفتی به صد شتاب کی عمر رفته کس به دویدن گرفته است

آثار کمال خجندی

109 اثر از غزلیات کمال خجندی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات کمال خجندی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی