درد تو زمان زمان فزون است از کمال خجندی غزل 133
1. درد تو زمان زمان فزون است
وین سوز درون ز حد برون است
1. درد تو زمان زمان فزون است
وین سوز درون ز حد برون است
1. درد تو به از دواست ای دوست
اندوه تو جانفزاست ای دوست
1. درد کز دل خاست درمانیش نیست
خون که دلبر ریخت تاوانیش نیست
1. درد من گویید با یاران که درمان یافت نیست
پار، درماناست درمان چیست چون آن یافت نیست
1. در سر از دود دلم شمع صفت سودایی است
آری این گریه و سوز من و شمع از جایی است
1. در سر زلف تو تنها به دل شیدا رفت
و دل هر دو به هم در سر این سودا رفت
1. در سر زنجیر زلف او دل دیوانه رفت
نکته زان لب شنید و جانب میخانه رفت
1. در سینه مرا غیر تو همخانه کسی نیست
ور هست برون از دل دیوانه کسی نیست
1. در صف دلها غم تو صدرنشین است
مرتبه ناله از تو برتر ازین است
1. در علم محققان جدل نیست
از علم مراد جز عمل نیست
1. در کوی تو خون مژه خیلی است که سیلی است
هر قطره از و قابل سیلی است که خیلی است
1. در گلستانها تماشائی به از روی تو نیست
در بهشت عدن جائی خوشتر از کوی تو نیست