آثار کمال خجندی

صفحه 13 از 109
109 اثر از غزلیات کمال خجندی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات کمال خجندی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار کمال خجندی / غزلیات کمال خجندی

غزلیات کمال خجندی

1 گر یار مرا با من مسکین نظری نیست ما را گله از بخت خود است از دگری نیست

2 اندیشه ز سر نیست که شد در سر کارش اندیشه از آن است که با ماش سری نیست

3 دی بر اثر او رمقی داشتم از جان و امروز چنانم که از هم اثری نیست

4 گفتنی پی هر نیرگی ای روشنی ای هست چون است که هرگز شب ما را سحری نیست

1 زاهدان کمتر شناسند آنچه ما را در سرست فکر زاهد دیگر و سودای عاشق دیگرست

2 ناصحا دعوت مکن ما را به فردوس برین کاستان همت صاحبدلان زآن بر ترست

3 گر براند از خانقاهم پیر خلوت باک نیست دیگران را طاعت و ما را عنایت رهبرست

4 می به روی گلرخان خوردن خوش است اما چه سود کاین سعادت زاهدان شهر ما را کمترست

1 سروی ز باغ حسن به لطف قدت نخاست از آن بر ترست فد نو کابد به شرح راست

2 جان به لب رسیده ما را به بوسه ای دریاب کز دهان تو در معرض فناست دایم

3 تا از لبت وظیفة دشنام کردهای دعای دولت تو بر زبان ماست

4 سر رشته قرار شد از دست و همچنان انگشت پیچ چون سخن زلف دلرباست

1 گر یار طبیب درد من نیست دردا که امید زیستن نیست

2 بیمار را به تندرستی جز ناله درون پیرهن نیست

3 هر سر که برید از در یار ماند به سری که بریدن نیست

4 رویت همه با چراغ جستم شمع به هیچ انجمن نیست

1 به مکر و حیله برای دسترس چه امکان است که همچو سرو بلندش هزار دستان است

2 درون پرده رخ او هزار سینه بسوخت نعوذ بالله از آن آتشی که پنهان است

3 بر آستان نو تنها نه اشک غلطف و بس به خون و خاک سرو دیده نیز غلطان است

4 ز گریه بر سر مردم یقین که خانه چشم فرو رود شب هجران ز بس که باران است

1 حسن پس، بار مرا، مهر و وفا گر نیست نیست و شیوه عاشق کشان غیر از جفا گر نیست نیست

2 در سر او اینکه ریزد خون ما گر هست هست کشته را از آن لب امید خونبها گر نیست نیست

3 عشرت و عیش بتان با عاشقان جور و جفاست عیش وعشرت باش گو او را مرا گر نیست نیست

4 هست شب ها مجلس ما را به رویش تمام شمع دیگر در میان جمع ما گر نیست نیست

1 سگ کویش به من دربند باری است عزیزی را سر و سودای خواری است

2 مرا هست از سگش هم چشم باری گدا را آرزوی شهر یاری است

3 چو آید در حریم دل خیالش بر آن در کار دیده برده داری است

4 لبش خواهم سپرد اکنون به دندان که راه و رسم عاشق جان سپاری است

1 گر کم شده ست با من اکنون ترا ارادت باری ارادت من هر دم شود زیادت

2 بی آفتاب رویت برگشت طالع من بازم سعادتی بخش ای اختر سعادت

3 دلجوئی غریبان عادت گرفتی اول آخر چه شد که کردی یکباره ترک عادت

4 رنجور و دردمندیم بارا چه باشد آخر گر خسته خاطری را باری کی عیادت

1 گر چه از باران دیده خاک آن کو پر گل است پای عاشق در گل از دست دل از دست دل است

2 بنده را گر پیش خویش از مقیلان خوانی رواست هر که رو در قبله روی تو دارد مقبل است

3 دل همه تن اشک خونین گشت و آمد سوری چشم تا فرود آید روان هر جا که او را منزل است

4 در اشکم دید بر خاک در و گفت این یتیم روز گاری رفت و هم زینسان پرین در سائل است

1 در سر زنجیر زلف او دل دیوانه رفت نکته زان لب شنید و جانب میخانه رفت

2 سرگذشتی گفتم از دل آتش جان شعله زد گرم شد هنگامه خوابم بر سر افسانه رفت

3 آگه از سوز دل ما دل فروزانند و بس شمع داند آنچه شبها بر سر پروانه رفت

4 بر خورد یک روز دانم عاشق از کشت مراد اینچنین کز اشک او در خاک چندین دانه رفت

آثار کمال خجندی

109 اثر از غزلیات کمال خجندی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات کمال خجندی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی