1 عید شد خواهیم دیدن ماه یعنی روی دوست روزه داران ماه نو بینند و ما ابروی دوست
2 دیده ها از بامها در جست و جوی ماه نو عاشقان از پستی و بالا به جست و جوی دوست
3 لیلة القدری که در وی بود حلقه حلقه روح بافتم آنها همه در حلقه های موی دوست
4 پیش رویش خواست خلقی سوخت عید از آفتاب کرد دفع پرتو آن سایه گیسوی دوست
1 دل ز زلف و خال خوبان نیره و آشفته است خانه را چون دوست بانو لاجرم نارفته است
2 پرده از عارص فکندی راز ما شد آشکار آب روشن هرگز از کس راز دل نهفته است
3 جز به پویت کی گشاید دل در آن بند در زلف پی نسیمی در گلستانها گلی نشکفته است
4 پیش حسن پایدارت کان برون است از شمار دور حسن مه در هفته دور گل یک هفته است
1 کی چاره درد من بیچاره ندانست دل خون شد ازین درد و جز این چاره ندانست
2 دردم به طبیب ار چه بدینگونه نگفتند چون بود که از گونه رخساره ندانست
3 در تجربه سنگدلان سخت خطا کرد آنکس که دلت سخت تر از خاره ندانست
4 در مطبخ عشق تو کباب دل ما را لذت به از آن غمزه خونخواره ندانست
1 چشم شوخ نو هر کرا کشتست اول از رشک آن مرا کشتست
2 به شکر گفته اند دشمن کش دوستان را لبت چرا کشتست
3 غم تو لشکر سلیمان است که چو مورم به زیر پا کشته است
4 گفته ای خونبهای کشت منم همه را عشق خونبها کشته است
1 دل صفه خال تو با زلف گفت دانه در در شب تاریک سفت
2 سرو قدت راست چمن سرو راست کس سخن راست نیارد نهفت
3 تا نرود گرد به هر دیده حیف دیده درت آب زد آنگه برفت
4 ناله من خواب شبت برد و آه چون نکنم ناله که چشمم نخفت
1 عارف پنهان ز پیدا خوشتر است گنج را گنجینه مأوا خوشتر است
2 عالم آزادگی خوش عالمی است ای دل آنجا رو که آنجا خوشتر است
3 اندرین پستی دلت نگرفت هیچ عزم بالا کن که بالا خوشتر است
4 عاشقان را دل به وحدت می کشد مرغ آبی را به دریا خوشتر است
1 روز گاریست که هیچ نظری با ما نیست وین شب فرقت ما را سحری پیدا نیست
2 با تو سوز دل عشاق مگر در نگرفت زانکه هیچت به جگر سوختگان پروا نیست
3 مفتی شرع که از روی تو منعم فرمود غالب آن است که در علم نظر دانا نیست
4 ای که گفتی هوس عشق برون کن ز دماغ تک بچه کار آیدم آن سر که درو سودا نیست
1 گل به صد لطف بدید آن برو پنداشت تن است شکل خود دید همانا چو ز آبت بدن است
2 نازک اندام که ز آسیب صبا تاب نداشت ظلم باشد اگر از برگ گلش پیرهن است
3 ای گل از سیم بناگوش بشم گیر به وام مایه حسن و میندیش که قرض حسن است
4 نکنم جز به خیال قد نو نه دراز بلبلان را سخن ار هست به سرو چمن است
1 بی تو از دردم آرمیدن نیست وز توأم طاقت بریدن نیست
2 گر تو شمشیر میکشی ما را زهرة آه بر کشیدن نیست
3 آه ما با نو کی رسد کانجا باد را ممکن رسیدن نیست
4 بار در پیش چشم تست ای اشک حاجت هر طرف دویدن نیست
1 دل ملک تو شد نوبت لطف است و عنایت شاهی بنشان فتنه و بنشین به ولایت
2 تو آیتی از رحمت و بر روی تو آن زلف همچون پر طاوس نشان بر سر آیت
3 با پسته مگر اینکه لب من به تو ماند نرسم به دهان نو در آید به حکایت
4 جور سگ کوی تو نگویم به رقیبان از دوست به دشمن نتوان برد شکایت