سری که پیش تو بر آستان خدمت از کمال خجندی غزل 181
1. سری که پیش تو بر آستان خدمت نیست
سربست آن که سزاوار تاج عزت نیست
1. سری که پیش تو بر آستان خدمت نیست
سربست آن که سزاوار تاج عزت نیست
1. سگ کویش به من دربند باری است
عزیزی را سر و سودای خواری است
1. سؤال بوس که کردم مرا جواب فرست
اگر شکر نفرستی ز ب عتاب فرست
1. شادی نیافت هر که غم دلبری نداشت
در سر هوای مهر پری گستری نداشت
1. شوخ چشمی خان و مان ما به یغما برد و رفت
دید عقل و دل بر ما هر دو یکجا برد و رفت
1. شهید تیغ عشق آر بی گناه است
به جنت جای ماه در پیشگاه است
1. صبا زعشوه پنهان دوست الله دوست
از ساغر لب پنهان دوست الله دوست
1. صوفی که ز چشم تو برد جان به سلامت
سر بر نکند تا به قیامت ز غرامت
1. طبع لطیف داند لطف لب و دهانت
فکردقیق باید سررشته میانت
1. عارف پنهان ز پیدا خوشتر است
گنج را گنجینه مأوا خوشتر است
1. عاشقان دردش طلب دارم مرا همدرد کیست
آنکه دارد در غم او جان غم پرورد کیست
1. عاشق بی درد را بر در او بار نیست
محرم این بار گاه جز دل افگار نیست