آثار کمال خجندی

صفحه 14 از 109
109 اثر از غزلیات کمال خجندی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات کمال خجندی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار کمال خجندی / غزلیات کمال خجندی

غزلیات کمال خجندی

1 دل از آن غمزه بسی شاکر و بس خشنودست کرد که به خون ریختن بنده کرم فرمودست

2 کشته عشق رخ اوست گل رنگین نیز دامنش بیسیبی نیست که خون آلودست

3 گفتی از خاک در خویش فرستم گردی همچنان چشم رجا بر کرم موعودست

4 بخشی از خوان ملاحت به جگر سوختگان بده امروز که حلوای لبت بی دودست

1 زلف تو از غالیه مشکین ترست اشک من از لعل تو رنگین ترست

2 از شکر انگور سمرقندیان سیب زنخدان تو شیرین ترست

3 داد ز دستت که ز ترکان مست چشم جفا کیش تو بیدین ترست

4 گر به مساکین نظری میکنی بر دل من، کز همه مسکین ترست

1 دل به یاد زلف او بر خویش پیچیدن گرفت شمع دیدش در میان جمع و لرزیدن گرفت

2 دیده را گفتم مبین در روی خوبان خون گریست لاجرم این جمله خونش از ره دیدن گرفت

3 شب خیال زلف او ناگاه در چشمم گذشت اشکم از شادی روان بر روی غلطیدن گرفت

4 دی یکی در مجلس ما نصه آن ماه گفت آفتاب از در در آمد نه بشنیدن گرفت

1 حلقه بر در میزند هر دم خیال روی دوست گوش دار این حلقه را ای دل گرت سودای اوست

2 صبحگاهی می گرفتم عقد گیسویش به خواب زان زمان دست خیالم تا به اکنون مشگ بوست

3 دل که چون گریست در میدان عشق آشفته حال گر به چوگان نسبت زلفش کند بیهوده گوست

4 سر بلندی بین که باز از دولت رندی مرا بر سر دوشی که دی سجاده بود امشب سوست

1 عاشقم بر تو ز عاشق کشتنت دوست کئی تا دوست تر دارم منت

2 سر طلب از من که آرم در نظر بر سر آن هم در چشم روشنت

3 گر دهی خون شکاری غمزه را من شکار غمزة صید افکنت

4 ماه دزدی می کند خویی ز تو زآن در آبد هر شبی از روزنت

1 چشم غم دیده ما را نگرانی به شماست قامتت شاهد عدل است که می گویم راست

2 سرو بالات چرا سایه ز ما باز گرفت اری این نیز هم از طالع شوریده ماست

3 چین ابروی تو دیدم شدم آشفته چو زلف عین لطفی تو تاب عتاب تو کراست

4 خواستم رفت از این ملک بکلی لیکن باز گردیدم از آن عزم چو مقصود اینجاست

1 کسی که پرتو انوار لامکانی یافت فراغت از همه آشوب این جهانی یافت

2 به ذرهای نخرد های و هوی سلطانان دلی که بر در حق راه پاسبانی یافت

3 فروتنی کن اگر سر فرازیت باید چو پشت خوشه خم از بهر سرگرانی یافت

4 نماز و طاعت پیری طریق ناکامی است خوشا سعادت شخصی که در جوانی یافت

1 غمت ریخت خونم شهادت همین است شهادت چه باشد سعادت همین است

2 نه امروز رسم جفا کرد؛ تو ترا سالها شد که عادت همین است

3 چو میرم ز دردت گذر بر مزارم مرا از نو چشم عبادت همین است

4 نخواهی دمی بی جفا عاشقان را ازین بیوفائی مرادت همین است

1 کدام دل که ز عشق تو پای در گل نیست چه جور کز تو بر آشفتگان بیدل نیست

2 بفرقت توام از زندگی ملال گرفت که بی وصال تو از عمر هیچ حاصل نیست

3 حقیقت است که دارد طبیعت حیوان کسی که روی تو دید و بطبع مایل نیست

4 نرفت سیل سرشکم ز آستان تو دور که رفتن از در دولت طریق سایل نیست

1 خاک درت به چشم من از صد چمن به است باغی خوش است عارضت اما ذقن به است

2 کوی نو خواهد این دل آواره نی بهشت مرغ غریب را ز گلستان وطن به است

3 تنها نه روی نسبت به از گلرخان چین بوی تو هم ز نکهت مشک ختن به است

4 گفتی به دستبوس نو بوسی زبان کنم در دست کسی چه سود شکر در دهن به است

آثار کمال خجندی

109 اثر از غزلیات کمال خجندی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات کمال خجندی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی