چشم مسلمان کش تو کافر مست از کمال خجندی غزل 121
1. چشم مسلمان کش تو کافر مست است
هندوی زلف تو آفتاب پرست است
1. چشم مسلمان کش تو کافر مست است
هندوی زلف تو آفتاب پرست است
1. چشم ز خیال تو پر از نور تجلیست
چشمی که چنین است به دیدار تو اولیست
1. حسن پس، بار مرا، مهر و وفا گر نیست نیست
و شیوه عاشق کشان غیر از جفا گر نیست نیست
1. حلقه بر در میزند هر دم خیال روی دوست
گوش دار این حلقه را ای دل گرت سودای اوست
1. خاک درت به چشم من از صد چمن به است
باغی خوش است عارضت اما ذقن به است
1. خرابه دل من پر شد از محبت دوست
مباد هیچ دلی خالی از مودت دوست
1. خضرجان آب حیات از لب دلجوی نو یافت
موسی انوار تجلی همه از روی تو یافت
1. خطت چو خضر به آب حیات نزدیک است
به آن لبان چو شکر نبات نزدیک است
1. خطت سبز و لبت مشک و گلاب است
دهانت ذره رویت آفتاب است
1. خیال روی او در دیده نور است
مخوانش دل که از دلبر صبور است
1. داغ عشقت بر رخ جانها نشان دولت است
هر که محروم است ازین دولت سزای محنت است
1. درآمد از در ارباب خرقه ناگه دوست
برآمد از دل درویش خسته الله دوست