آثار کمال خجندی

صفحه 8 از 109
109 اثر از غزلیات کمال خجندی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات کمال خجندی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار کمال خجندی / غزلیات کمال خجندی

غزلیات کمال خجندی

1 دل بردی و دین رواست اینها ای جان جهان چهاست اینها

2 بندم ز غمت جدا شد از بند از جور و ستم جداست اینها

3 گفتی دهمت هزار دشنام دشنام مگو دعاست اینها

4 خاک ره و گرد پاش گرد آر ای دیده که توتیاست اینها

1 آبی کجاست کآتش عشقم جگر بسوخت و ین برق جانگداز همه خشک و تر بسوخت

2 مرغ سپیده دم که خبر داد از توام اکنون نمی دهد مگرش بال و پر بسوخت

3 باید که شمع را نرسد باد و آتشی پروانه ضعیف چه باشد اگر بسوخت

4 بازم بسوخت آتش هجران نو جگر دیدی چگونه سوخت به بادی دگر بسوخت

1 از حال دل به دوست نه امکان گفتن است بر شمع سوز سینه پروانه روشن است

2 از من بگو به مدعی ای یار آشنای من فارغم ز قصد تو چون دوست با من است

3 آن را که دل سوی جم می کشد چو جام بر سر نوشته اند که خونش به گردن است

4 جان نگذرد ز کوی نو کان عندلیب غیب مرغی است کش خطیره قدسی نشیمن است

1 یار بگزید بی وفایی را رفت و ببرید آشنانی را

2 همه غمها جدا جدا بکشم جز غم و غصه جدانی را

3 شنی لله مرا ز روی نکوست من نکو می کنم گدایی را

4 خانه را گر نبات از نو چراغ چکند دیده روشنائی را

1 از تو یک ساعت جدایی خوش نمی آید مرا با دگر کس آشنایی خوش نمی آید مرا

2 گویی ام رو زین در وسلطان وقت و خویش باش بعد سلطانی گدایی خوش نمی آید مرا

3 چاکرانت را نمی گویم که خاک آن درم با بزرگان خود ستایی خوش نمی آید مرا

4 گفتمش در آب عارض عکس جان با ما نمای گفت هر دم خود نمایی خوش نمی آید مرا

1 دل چو رفت از دست گو دلبر بیا گو انیس جان غم پرور بیا

2 بی بر چشمم جهان تاریک شد تا ببینم ای بلند اختر بیا

3 ما چو از یاد رخت در جنتیم سوی ما ای چشمه کوثر بیا

4 بارها می آمدی چون مه ز بام کوری حاسد شبی از در بیا

1 گر بر در او سودمی رخسار گرد آلود را آسوده خاطر کردمی این جان غم فرسود را

2 خاکی که نعلین نو سود از دیده دارم دوست تر از مایه آری دوست دارند مردم سود را

3 سهل است اگر خال لبت سوزد به داغ غم دلم از بهر حلوا می توان بردن جفای دود را

4 گوش ایاز از ناله بی طاقتان گردد گران بر پشت پیلان گر نهی بار دل محمود را

1 دل مقیم کوی جانانست و من اینجا غریب چون کند بیچاره مسکین تن تنها غریب

2 آرزومند دیار خویشم و باران خویش در جهان تا چند گردم بی سر و بیپا غریب

3 چون تو در غربت نیفتادی چه دانی حال من محنت غربت نداند هیچکس از غریب

4 هرگز از روی کرم روزی نپرسیدی که چیست حال زار مستمند مانده دور از ما غریب

1 آنکه دل در هوس روز وصال است او را خواب شب در سر اگر هست خیال است او را

2 دل ز چشمش چه شد ار کرد سوال نظری چون نظرهاست در آن جای سوال است او را

3 خال لبهاش به خون دل صاحب نظران تشنه از چیست چو در پیش زلال است او را

4 دل بیمار من از دال و الف خالی نیست تا قد چون الف و زلف چو دال است او را

1 گر به جستن باف گشتی یار ما غیر جویانی نبودی کار ما

2 گر شدی دیدار او دیدن به خواب خواب جستی دیده بیدار ما

3 گر به داغش سینه زخمی بافتی یافتی مرهم دل افگار ما

4 کس دوای ما و درد ما نیافت چند می جوید طبیب آزار ما

آثار کمال خجندی

109 اثر از غزلیات کمال خجندی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات کمال خجندی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی