لعل درخشان نگر غیرت یاقوت از کمال خجندی غزل 61
1. لعل درخشان نگر غیرت یاقوت ناب
لاله سیراب بین پسته سنبل نقاب
1. لعل درخشان نگر غیرت یاقوت ناب
لاله سیراب بین پسته سنبل نقاب
1. مطلع انوار حسن است آن رخ چون آفتاب
مطلعی گفتم بدین خوبی که می گوید جواب
1. من طلب کردم وصالت روز و شب
یافتم اینکه به حکم من طلب
1. آبی کجاست کآتش عشقم جگر بسوخت
و ین برق جانگداز همه خشک و تر بسوخت
1. آنچه از خدای خواست دل بنده باز یافت
خود را به چشم مست تو در عین ناز یافت
1. آن چشم نیمه مست جهانی خراب ساخت
دلها بسوخت تیمی و نیمی کباب ساخت
1. آن چه رویست که حسن همه عالم با اوست
دل در آن کوی نه تنهاست که جان هم با اوست
1. آن چه مروی است چه خوش رفتاری است
آن چه طوطی چه شکر گفتاری است
1. آن رخ از مه خجسته فال تراست
لب ز کوثر بی زلال تر است
1. آن سرو که آمد بر ما از چمن کیست
وان غنچه که دلها شد ازو خون دهن کیست
1. آن شوخ که رفت از بر ما باز کجا رفت
دور از نظر اهل وفا باز کجا رفت
1. آن گل نو از کدامین بوستان برخاسته است
کز نسیم او ز هر سو بوی جان برخاسته است