1 طریق عشق میورزی رها کن دین و دنیا را خلاص خویش میجوئی مجر ناموس و دعوا را
2 به نور عقل نتوان رفت راه عشق ای عاقل زمجنون پرس اگر داری طریق حی لیلا را
3 زآه سینه عشاق ظلمانی شود روضه اگر در روضه بنمانی به ما نور تجلا را
4 هوای سرو بالای تو دارد راستی ور نی برای همه دوزخ برند از روضه طوبا را
1 کردند ید آن زلف و رخ دلهای بی آرام را بهر شکار بلبلان بر گل نهادی دام را
2 پیش گل اندام تو دارد گل اندامی ولی لطفی نباشد آنچنان اندام بی اندام را
3 ساقی رسید ایام گل خالیست از می جام مل آن به که در دوری چنین خالی نداری جام را
4 گفتی دهیمن عاقبت می از کف سیمین خود جان سرختی تا کی دهی این وعده های خام را
1 کعبه کویش مراد است این دل آواره را با مراد دل رسان بارب من بیچاره را
2 دل دران کو رفت و شد آواره من هم می روم تا ازان آواره تر سازم دل آواره را
3 در میان خار و خارا گر تونی همراه من گل شناسم خار را دیبا شمارم خاره را
4 گر از آن دامن باین درویش اصلی می رسد پاره ای می دوختم این جان پاره پاره را
1 گر به جستن باف گشتی یار ما غیر جویانی نبودی کار ما
2 گر شدی دیدار او دیدن به خواب خواب جستی دیده بیدار ما
3 گر به داغش سینه زخمی بافتی یافتی مرهم دل افگار ما
4 کس دوای ما و درد ما نیافت چند می جوید طبیب آزار ما
1 گر بر در او سودمی رخسار گرد آلود را آسوده خاطر کردمی این جان غم فرسود را
2 خاکی که نعلین نو سود از دیده دارم دوست تر از مایه آری دوست دارند مردم سود را
3 سهل است اگر خال لبت سوزد به داغ غم دلم از بهر حلوا می توان بردن جفای دود را
4 گوش ایاز از ناله بی طاقتان گردد گران بر پشت پیلان گر نهی بار دل محمود را
1 گر بری چون سر زلف این دل سودایی را با پای بوس تو کشد این دل شیدایی را
2 من ازین در نروم زانکه بجانی نرسد هیچکاری به طلب عاشق هر جایی را
3 روی ننموده گرفتم که روی از بر ما به کجا میبری این خوبی و زیبایی را
4 چه ورنها که کهن کرد به دفتر گل سرخ تا بیاموخت ز رویت چمنآرایی را
1 ما را به عشق می کند ارشاد پیر ما داند که زاهدی نبود دلپذیر ما
2 دل جای مهر تست چه پنهان کنیم راز چون روشن است پیش تو ما فی الضمیر ما
3 جان میدهیم تحفه به باد و نمی برد خجلت برد مگر ز متاع حقیر ما
4 در حسن و حسن عهد نیابیم سالها هم ما نظیر آن به و هم او نظیر ما
1 مست عشقم ز خرابات میارید مرا تا ابد بر در میخانه گذارید مرا
2 باده پاک روان پیش من آرید دمی آخر از پاکروان چند شمارید مرا
3 من که امروز ز تسبیح به استغفارم پیش در صومعه مهجور مدارید مرا
4 دلم از زلف بتان سلسله دارد بر پای تا که از حلقه رندان بدر آرید مرا
1 مکش بر هر دلی تیر و مکش باز از حسد ما را کزان مژگان رصد ناوک صد ویک می رسد ما را
2 به هجران جنگها داریم بیزلف و دهان تو از آن میم ودر دال امروز می باید مدد ما را
3 رقیبا چند چون آب از تو باشه پای من لرزان را رها کن باغبان یک دم به پای سرو خود ما را
4 دل ما می کشد خطی که آمد جانب رویت همیشه جانب روی نکو دل می کشد ما را
1 یار بگزید بی وفایی را رفت و ببرید آشنانی را
2 همه غمها جدا جدا بکشم جز غم و غصه جدانی را
3 شنی لله مرا ز روی نکوست من نکو می کنم گدایی را
4 خانه را گر نبات از نو چراغ چکند دیده روشنائی را