مکش بر هر دلی تیر و مکش باز از کمال خجندی غزل 49
1. مکش بر هر دلی تیر و مکش باز از حسد ما را
کزان مژگان رصد ناوک صد ویک می رسد ما را
1. مکش بر هر دلی تیر و مکش باز از حسد ما را
کزان مژگان رصد ناوک صد ویک می رسد ما را
1. یار بگزید بی وفایی را
رفت و ببرید آشنانی را
1. آن رخ نه بینم ار نبردی زلف پر ز تاب
شب مقطع نگشته نه بیند کسی آفتاب
1. با رخ آن مه به دعوی کی برآید آفتاب
کی نماید ذره هر جا رخ نماید آفتاب
1. جانب ما خوب می آید که می آید حبیب
وز پی او زشت می آید که می آید رقیب
1. چو آفتاب نکند از رخ زمانه نقاب
بریز در قدح گوهرین عقیق مذاب
1. حال درد خود محب هرگز نگوید با طبیب
سخت بیدردی بود نالیدن از درد حبیب
1. دلم از شمع رخت در تب و تابست امشب
کارم از نرگس مست تو خرابست امشب
1. دل مقیم کوی جانانست و من اینجا غریب
چون کند بیچاره مسکین تن تنها غریب
1. دوش رسیدم به گوش از لب جانان خطاب
ای دل اگر عاشقی دیده پوشان ز خواب
1. رفتم از دست من بی سر و پا را دریاب
پادشاهی ز سر لطف گدا را دریاب
1. عنبرست آن دام دل با مشک ناب
باز سنبل پر گل سوری نقاب