آثار کمال خجندی

صفحه 4 از 109
109 اثر از غزلیات کمال خجندی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات کمال خجندی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار کمال خجندی / غزلیات کمال خجندی

غزلیات کمال خجندی

1 جانا ز گرد درد پر باد دامن ما وین دلق گرد خورده صد پاره در تن ما

2 دل ساکنی ندارد بی خاک آستانت ای خاک آستانت تا حشر مسکن ما

3 ما چشم خویش روشن دیدن نمی توانیم تا تو نمی نشینی بر چشم روشن ما

4 گفتم تیغ بر کش گفتی گناه باشد باد این گنه همیشه از تو به گردن ما

1 از عاشقی همیشه جوان است پیر ما خالی مباد عشق بتان از ضمیر ما

2 با آنکه چون چراغ سحر شد جوانه مرگ هم دیر زیست مدعی زودمیر ما

3 صد جان ما ستاند و به یک بوسه وعده داد بسیار بخش دلبر اندک پذیر ما

4 در دل به قدر ذره نگنجد خیال غیر کز مهر او پر است ضمیر منیر ما

1 ای غمت یار بی نوایی ها با من از دیرش آشنایی ها

2 از چراغ رخت به خانه چشم در شب تیره روشنایی ها

3 گفت پای از رهت گریزانم تا به کی این گریز پایی ها

4 سگ کویت به من نمود رقیب بودش این هم ز خود نمایی ها

1 چو آفتاب نکند از رخ زمانه نقاب بریز در قدح گوهرین عقیق مذاب

2 خروش ناله مستان به گوش او نرسید و گرنه مردم چشمش کجا شدی در خواب

3 چو مطرب غم او چنگ زد به دامن من از گوشمال جفا ناله می کنم چو رباب

4 از جیب پیرهن اندام نازنین بینش چنانکه از تنه شیشه قطره های گلاب

1 آن رخ نه بینم ار نبردی زلف پر ز تاب شب مقطع نگشته نه بیند کسی آفتاب

2 بر گوشه عذار تو مستیست خفته چشم نزدیک صبح از پی آن می رود به خواب

3 دندان شانه می کشد آن چین زلف و بس نامش خطا نبود که خواندیم مشک ناب

4 گفتی پس از هلاک نو دست از جفا کشم ای عمر ناگزیر چرا می کنی شتاب

1 چه رها کنی به شوخی سر زلف دلربا را که ازو بهم برآری همه وقت حلقه ها را

2 به دوصد ادب برآن در چو خطاست برگذشتن حرکات نامناسب ز چه رو بود صبا را

3 نشود ز گرد فتنه سر کوی دوست خالی بدو زلف اگر بروبد همه عمر خاک پا را

4 شب و روز غیر دردی نخورم بر آستانت که دوای خوبرویان نرسد من گدا را

1 ای سراپرده سلطان خیالت دل ما کرده درد و غم تو خانه در آب و گل ما

2 سر به فردوس نیاریم چون زلف تو فرود تا به خاک سر کوی تو بود منزل ما

3 مشکل ما دهن تست که هست آن یا نیست جز به منطق لب تو حل نکند مشکل ما

4 شمع خود را سزد ار بر نکشد چون قندیل شب چو از طلعت خود نور دهی محفل ما

1 تو خود به گوش نیاری حدیث زاری ما که در تو کار نکردست درد کاری ما

2 شنوده ام که گشودی زبان بدشنامم عزیز من چه گشاید ترا ز خواری ما

3 گر ای نسیم شبی بگذری بر ان سر زلف به گوش او برسان ذکر بی قراری ما

4 هزار بار به جان بار محنتت بردیم به هیچ بر نگرفتی تو بردباری ما

1 آن چه رویست که حسن همه عالم با اوست دل در آن کوی نه تنهاست که جان هم با اوست

2 دم عیسی که به رنجور شفا میبخشد دم نقد از لب او جوی که این دم با اوست

3 خانه دل به خیال لب او دار شفاست چند نالد دل مجروح که مرهم با اوست

4 دهنت گرچه که او خانم دلها دزدد چون بخندد همه دانند که خانم با اوست

1 طاقت درد تو زین بیش ندارم بارا چاره ای کن به نظر درد دل شیدا را

2 هوس روی توأم کرد پریشان احوال زلفت انداخت مگر در دل من سودا را

3 هر کسی را ز لبت لذت جان حاصل شد کام بی ذوق چه داند مزه این حلوا را

4 طاقت خنده ندارد لبت از غایت لطف به سخن رنجه مکن آن لب شکر خارا

آثار کمال خجندی

109 اثر از غزلیات کمال خجندی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات کمال خجندی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی