1 هر کجا با باد آن لب مجلسی انگیختند می پرستان می بکف از هر طرف در ریختند
2 تلخکامی برد جام از ما به دوران لبت ساقیان در بادهها گونی شکر آمیختند
3 آهوان بر گوشه گلزار دیدند آن دو چشم هر بکی زآن تیر غمزه جانبی بگریختند
4 تازگی و لطف دزدید از بناگوش تو در غوط ها دادند در آب آنگهش آویختند
1 دل رفت و نماند عقل و تدبیر دلبر به جفا نکرده تقصیر
2 آرید بمن نسیم آن زلف دارید مرا نگه به زنجیر
3 باد است بگوش هوش مجنون پند پدر و نصیحت پیر
4 تدبیر فتیل عشق تیغ است باز آ که بدست تست تدبیر
1 مژه تیزست و غمزه نیز و تو نیز ریختی خون عاشقان به ستیز
2 اگر کشی بی بهانه نتوان کشت صد بهانه بعشره انگیز
3 از من آن پای بوسه مگریزان همچو عمر گریز پا مگریز
4 گو پرهیز چشمت از خونم نیست بیمار را به از پرهیز
1 به دعوی قدت سرو سر افراز تبر بر پای خود خواهد زدن باز
2 از سر تا پا گلی ای شاخ نازک که برگت شیوه است و میوهات ناز
3 چو زر با بیدلان صافیم با تو چو قلبی نیست ما را بیش مگداز
4 بروی خوب این برقع چه رسم است بد است این رسم رسم بد برانداز
1 لاابالی را اگر سامان نباشد گو مباش بتپرستی را اگر ایمان نباشد گو مباش
2 دیگری گر بر سر جان میکشد خود را رواست من به جانان زندهام گر جان نباشد گو مباش
3 کار وصل او اگر آسان برآید دولتیست ورنه گر کار دگر آسان نباشد گو مباش
4 چون نمیخواهم که باشم یک زمان بیدرد او با چنین دردی گرم درمان نباشد گو مباش
1 از بار دین و دنیا باشد مراد هر کس میگوی هر چه خواهی من بار خواهم و بس
2 جان دید آن رخ آنگه دانست کز چه سوزد این نکته جز در آتش روشن نگشت برخس
3 گر می کشد کسائرا نزدیک خود چو بیند از پیش او نخواهد رفتن کسی ازین پس
4 گونی رسی به آن لب گر جان به لب رسانی گو جان تشنه ما زین آرزو به لب رس
1 گنه دیده گراینست که کردم نگهش دل مینادشب و روز بجز در نگهش
2 روی از ماه تمام ابروی او ماه نوست دیدمی هر دو اگر دیده شدی مه به مهش
3 چون روم بر اثر او مرو ای سایه به من که تحمل نکند بار گران خاک رهش
4 گر به اشکم نظر افکندی و شد چشم تو سرخ باز بروی رقیب افکن و گردان سیهش
1 بار ما سرو بلند است بگوئیم بلند پست گفتن سخن از بیم رقیبان تا چند
2 دامنش دیر بدستم فته و حلقه زلف نتوان زود گرفت آهوی مشکین بکمند
3 تیرهای دگرش بر دل اگر آید حیف آنچه خاکیست چرا بر من خاکی نفکند
4 بعد ازین کآتش دل سینه پروانه بسوخت شمع خواهی به هلاکش بگری خواه بخند
1 هرگز ز زلف خویان بوی وفا نباید گر تو شنیدی این بو باری مرا نیاید
2 مشتاق پای بوسم زآن بر سرم نباتی منعم ز بیم خواهش پیش گدا نیاید
3 دی گفته ای به تحفه آرید سر بر این د عاشق به سر بیابه آنجا اما به پا نیاید
4 پیش تو بهر نام است آمده شد رقیبان دور از خدا، به کعبه بهر خدا نباید
1 نخل مدنی ثمر برآورد پهلوی رطب شکر برآورد
2 حسن دگر به بصره آورد تخلش رطب دگر برآورد
3 در دجله برفت پیر بغداد دریا عوضش گهر بر آورد
4 ساقی بشکست جام جامی زان جام لطیفتر برآورد