آثار کمال خجندی

صفحه 60 از 109
109 اثر از غزلیات کمال خجندی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات کمال خجندی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار کمال خجندی / غزلیات کمال خجندی

غزلیات کمال خجندی

1 با چشم خوش ای شوخ مرا جنگ مینداز محنت زده را به بلا جنگ مینداز

2 در دست صبا سلسله زلف میفکن شوریده دلان را به صبا جنگ مینداز

3 شب بر در تو بوده ام این راز نهان دار آن حاسة سگ را به گدا جنگ مینداز

4 گفتی بر باران بردمه کشتن یاری نا آمده در مجلس ما جنگ مینداز

1 نمی خواهم که کسی با آن شکر لب هم نفس باشد ولی هر جا که شیرین ست غوغای مگس باشد

2 طبیب احوال من پرسید گفتم زلف او دال است گر اهل حکمت است او را همین یک حرف بس باشد

3 از آن لب گفتم ار بورسی دهی بیش از کنارم ده بگفت این نکته نشنیدی که حلوا باز بس باشد

4 شنیدم کآن صنم را هست با عشاق دلسوزی ولی ز آن گونه دلسوزی که آتش را به خس باشد

1 به خواب آن لعل میگون دیده ام دوش هنوز از ذوق آنم مست و مدهوش

2 اگر آرد ز من آن بی وفا یاد من از شادی کنم خود را فراموش

3 سر موئی به جانی می فروشد چنین ارزان بگوئیدش که مفروش

4 همی کردم بر آن در دوش فریاد سگی بانگی بزد بر من که خاموش

1 مگر ترک جفا و بکن جفای دگر که باشد از تو جفای دگر وفای دگر

2 بلا فرستی و من باز بسته دل به امید که از تو باز رسد بر سرم بلای دگر

3 سری که داشم انداختم به پای تو حیف که نیستم سر دیگر برای پای دگر

4 گدایی از تو همین باشدم که نگذاری که بر در تو رود غیر من گدای دگر

1 ای خاک آستان تو شاهان سر فراز در هر دو کون عشق تو محمود و مازیار

2 باشد جمال روی تو خورشید جانفروز پروانه جمال تو شمع جهانگداز

3 در دفتر ازل رقم وحدت ثبوت مبتنی بر دامن ابد علم دولتت طراز

4 اسرار عشق را هم از آن روز محرم است که در روز الست آنکه به عشق تو گفت راز

1 مجلس ما به حضور تو چنانست امروز که کمین خادمه اش حور چنانست امروز

2 از سر زلف پریشان تو در حلقه جمع عقل سودا زده زنجیر کشائست امروز

3 ساقیا باده بده کز می دوشین ما را به رخت خلوت به خرابات مغانیست امروز

4 زآن دو جادوی فریبنده محراب نشین زاهد صومعه رسوای جهانست امروز

1 زهی چو کعبه ترا صد هزار سر بر در ندیده از مژه سیل بار ما تر تر

2 نگفته نام لب ناز کت به جز جان جان دوباره گفتمش ای عمر رایگان زرزر

3 ز ناز کی خط نو سر به پیچد از ریحان نوشته بر ورق چهره اشک ما فرفر

4 کبود و سرخ برآید چو برگ گل از لطف دلت به بر حجرالا سودست در مرمر

1 می برند از تو جفا بی سرو سامانی چند چند ریزی به خطا خون مسلمانی چند

2 کشور حس بتان کرد پریشان سر زلف که نخوردند غم حال پریشانی چند

3 رفته پیکان تو در سینه و خون آمده گیر خود چه آید ز دل و دیده گریانی چند

4 از رخ آویختهای هر طرفی زلف بخم تا بری گوی دلی چنه به چوگانی چند

1 چو عشق آمد ای عقل خیز و گریز که خاشاک نکند به آتش ستیز

2 اگر دیده خواهد که یابد دلم بگو خاک پایش به مژگان ببیز

3 سر خود به نیغ تو خواهم فروخت که به زین ندارم خریدار نیز

4 چو دید آهر از دور آن چشم مست روان از همانجا بگشت و گریز

1 عاشق کند مشاهده حق بروی یار باری چنان طلب کن و عشقی چنین بیار

2 بیچاره غافلان که ندارند درد عشق مشغول گشته اند به تضییع روز گار

3 گر نیست در درون تو سوزی بسان شمع باری برون ربا بود این اشک را میار

4 تو جان خود بخود نتوانی نگاهداشت دلدار خود بجوی و روانی بدو سپار

آثار کمال خجندی

109 اثر از غزلیات کمال خجندی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات کمال خجندی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی