آثار کمال خجندی

صفحه 61 از 109
109 اثر از غزلیات کمال خجندی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات کمال خجندی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار کمال خجندی / غزلیات کمال خجندی

غزلیات کمال خجندی

1 دل چه کند سرو و تماشای باغ تا بتوانم از همه دارم فراغ

2 مجلس ما با تو چه محتاج شمع چون تو نشستی بنشین گو چراغ

3 سوخته جان همه از داغ و درد جان من از حسرت آن درد و داغ

4 زاهد خودبین که همه رنگ و بوست بوی تو بشنید به چندین دماغ

1 از سودای سر زلف چو زنجیر شدم دیوانه من مجنون چه تدبیر

2 مریدی قدر این معنی بداند که روزی کرده باشد خدمت پیر

3 از آن دارم هوای سرو قدت که غیر از راستی زرق است و تزویر

4 بود مأوای پیکان تو جانم اگر بر دل زنی ز آن غمزه صد تیر

1 رفتی ز برم عاقبت ای شوخ جفا کیش از دیده برفتی و نرفتی ز دل ریش

2 در هجر تو چندانکه بدیدیم ز گریه جز اشک ندیدیم که کاری رود از پیش

3 گرمی نگذاری که سر زلف تو گیرم بگذار که چون زلف تو گیریم سر خویش

4 چندان که به گل خاطر بلیل نگرانست دارم به جمالت نگرانی من از آن بیش

1 دل دگر غم دارد از تو جان دگر سینه دیگر خاطر بریان دگر

2 این چه اشک است این مرا باران ز چشم اشک دیگر باشد و باران دگر

3 این چه خندیدن چه شیرینیه لب است لب دگر باشد گل خندان دگر

4 ناصحم گفتا به خوبان دل منه ای خدا عقلش بده با آن دگر

1 چهره ام دیده چه حاصل که به خون کرد نگار که برون نقش و نگارست و درون ناله زار

2 بار گویند که دارد سر عاشق کشتن خبر عاشقی من برسانید به یار

3 این محال است که ما هر دو ز هم می طلبیم من ز تو مهر و وفا و تو ز من صبر و قرار

4 آن در ساعد منما بیش به صاحب نظران که ربودی دل خلقی ز یمین وز یسار

1 کنار آب و لب جویبار و گوشه باغ خوش است با صنمی سرو قد به شرط فراغ

2 نواخت ریختها در چمن مغنی آب ترانه های نر او لطیف ساخت دماغ

3 شب بهار و شبستان باغ و صحبت یار چنین شبان و شبستان دلا بجو به چراغ

4 مدار دور گل از می فدح دمی خالی که لاله دارد ازین درد بر دل این همه داغ

1 هزار بار فزون ناز او گرم بکشد برم نیاز که یکبار دیگرم بکشد

2 به حسرت نظری زآن در چشم صیادم که باز افکند و چون کبوترم بکشد

3 ستاده ام ب پرخنده در برابر تیغ که همچو شمع رخت در برابرم بکشد

4 چه حاجتم بکفن نکهت عبیر چو دوست به حسرت خط و خال معنبرم بکشد

1 آرزو برده ام که چشم تو باز کشدم که به عشره گاه به ناز

2 ما خریدیم اگر فروشد دوست نیم ناری بصد هزار نیاز

3 گره کشی خوان وصل لب بگشای که نخست از نمک کنند آغاز

4 سر ما زیر پا فکن جان نیز هرچه گفتیم بر زمین انداز باز

1 همه عمر از تو به من بوی وفائی نرسید دل رنجور ز وصلت بشفائی نرسید

2 این همه خون بناحق که در ایام تو رفت هیچکس را به تو چون و چرائی نرسید

3 غم هجران توام جان به لب آورد و هنوز لب امید ببوسیدن پائی نرسید

4 بر درت زآن همه فریاد که کردیم و خروش سگ کوی تو بفریاد گدانی نرسید

1 تو زما وصف آن جمال مپرس لب او بین و از زلال مپرس

2 عقل گفتا به روی او چو نی گفتمش روی بین و حال مپرس

3 گفته ای در سر که رفت سرت چون شد این قصه پایمال مپرس

4 ای دل احوال ضعف خود ز طبیب چون نباشد ترا مجال مپرس

آثار کمال خجندی

109 اثر از غزلیات کمال خجندی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات کمال خجندی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی