صفت زلف کجت راست نباید به از کمال خجندی غزل 754
1. صفت زلف کجت راست نباید به قلم
مه نو باشد از ابروی تو بسیاری کم
...
1. صفت زلف کجت راست نباید به قلم
مه نو باشد از ابروی تو بسیاری کم
...
1. عشق تو داغ بندگی باز کشیده بر دلم
نام و نشان مقبلی شد به غم تو حاصلم
...
1. عمریست کز دیار تو محروم مانده ایم
وز شوق نامهای تو سطری نخوانده ایم
...
1. عمریست که از خلوته در میکده مسئوریم
شب مست و سحر گاهان چون چشم تو مخموریم
...
1. عید می آید و وقتست که در مه نگریم
پرده برگی که از مه به تو مشتاق تریم
...
1. غم دوست من مغتنم میشمارم
نشاطی که بیاوست غم میشمارم
...
1. قدحی بیار ساقی که ز تویه شرمسارم
سر آن ندارم اکنون که به زهد سر در آرم
...
1. قراری کرده ام با خود که چون در پیش بار افتم
به خاک پای او بی خود بغلطم بی قرار افتم
...
1. گر به میخانه حریف می و شاهد باشم
به که در صومعه بنشینم و عابد باشم
...
1. گر بی تو یک دو دم من بیمار زیستم
از غمزه تو خسته و انگاره زیستم
...
1. گر تو سر خواهی ز من سر با تو ببارم به چشم
سر چه باشد هرچه دارم در نظر آرم به چشم
...
1. گر جان ز من دلشده خواهی بسپارم
ور دیده روشن طلبی در نظر آرم
...