آثار کمال خجندی

صفحه 65 از 109
109 اثر از غزلیات کمال خجندی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات کمال خجندی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار کمال خجندی / غزلیات کمال خجندی

غزلیات کمال خجندی

1 چه گفت با تو شنیدی رباب و عود به گوش ز کس مترس و به بانگ بلند باده بنوش

2 سروش عاطفت از نو نوید رحمت داد معاشران همه دادند بوسه بر سر و روش

3 به خواب شیخ حرم دید دوش مستی را نشسته بر در کعبه به خضر دوش به دوش

4 چو جم به جام قناعت کن و سکندر وار به هرزه در طلب رزق نانهاده مکوش

1 من و دردت مرا دوا این بس از توام شربت شفا این پس

2 ای که داری دوای درد دلم آن ترا باش گو مرا این بس

3 ما به بی رحمی از تو خرسندیم نظر رحمت از شما این بس

4 میکشی و نمی کنی آزاد بنده را از تو خونبها این بس

1 ندارد آن دهان گفتم نشان گفتا چنان باشد مارینا ولی ما را میانی هست و آن هم بی نشان باشد

2 غم خال نو آسان نیست بر جان و تن لاغر که تار عنکبونانرا مگس بار گران باشد

3 به یک داغ و نشان نبود غلامانرا گریز امکان ا ز جورت چون گریزد دل که بر وی صدنشان باشد

4 نباشد بر زمین سروی چو تو بر آسمان ماهی و گواه من برین معنی زمین و آسمان باشد

1 به نینی که بر آن در بریم سجده خاص همیشه فاتحه خوانیم از سر اخلاص

2 دلا چو طالب وصلی ز آب دیده منال که در به چنگ نیاره چو دم زند غواص

3 مراد هر دو جهان یافتم به دولت دوست دمی که یافتم از محنت رقیب خلاص

4 اب تو گشت مرا ساقیا برسم فدا بریز خون صراحی که والجروح نصاص

1 بر فروز امشب به طلعت مجلس ای ماه منیر گو بکش خودرا چراغ از رشک وشمع از غم بمیر

2 شد نهی آن آستان از خاک و چشم ما هنوز پر نمی گردد که بادا خاک در چشم فقیر

3 میکشم جان محقر پیش موران درت عمر فرما زآنکه باشد تحفة موران حقیر

4 گر نظیر حال من جونی ببین در زلف و خال من نظیر خود نمودم کو ترا باری نظیر

1 هرگز به باد زلف خود آن مه رها نکرد کز هر طرف زدوش سری را جدا نکرد

2 هرگز دو چشم او به جفا وعدهای نداد کان وعده را به چشم همان دم وفا نکرد

3 روئی نماند کز سره طه به چین نساخت پشتی نمانده کز خم ابرو دو تا نکرد

4 بیمار کرد و درد فرستاد و جان ستاند بیمار عشق را به ازین کس دوا نکرد

1 به من عید شد مبارک باد عیدی عاشقان چه خواهی داد

2 عیدی و عید ما مه رخ تست عید ما بی رخ تو عید مباد

3 گفته پرسم از تو عید دگر . کاین وعده هم بعید افتاد

4 جانم از غم رهان چون عید رسید عبد زندانیان کنند آزاد

1 ما به شادی جهانی نفروشیم دولت این است که ما یافته ایم از ستمش

2 غمش صاحب درد شناسد که چه لذت دارد آن حلاوت که به مجروح رسد از المش

3 تو بصورتگر چین باز نما عارضه خویش تا خطت بیند و از دست بیفتد قلمش

4 چون قلم بر ورق عشق نشد حرف شناس تا نشد پاک ز دیباچه هستی رقمش

1 ورق روی تو عشاق نکو می خوانند چون رسد کار به زلفت همه در میمانند

2 صورنت صاحب معنی ز ملک به دانست لیکن اهل نظرته بهتر ازین میدانند

3 ساعد و دست نوام بیم نمایند به نیغ نشته را این همه از آب چه می ترسانند

4 رفتی و ماند خیال دهنت با دل تنگ چرا ندارند اثری هر دو بهم می مانند

1 نام مَه بردم شبی روی توام آمد به یاد در دل شب حلقهٔ موی توام آمد به یاد

2 در نماز عشق پیش قبله رخسار تو سورهٔ نون خواندم ابروی توام آمد به یاد

3 وصف اغلال و سلاسل خواندم اندر آیتی از گرفتاران گیسوی توام آمد به یاد

4 اشک را دیدم به سر غلتان میان خاک و خون کشتگان چشم جادوی توام آمد به یاد

آثار کمال خجندی

109 اثر از غزلیات کمال خجندی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات کمال خجندی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی