من برین در بندهام تا زنده از کمال خجندی غزل 790
1. من برین در بندهام تا زنده ام
تا چنینم بنده پایبندام
...
1. من برین در بندهام تا زنده ام
تا چنینم بنده پایبندام
...
1. من ترا مانده به هر بار کجا بار شوم
ور بود نیز وفادار چرا بار شوم
...
1. من ترک زهد کرده و رندی گزیدهام
خاشاک راه داده و گوهر خریدهام
...
1. من دل خسته به درد تو دوا یافته ام
رنج ها دیده و امروز شفا یافته ام
...
1. من ز بویش بیخود و دیوانهام
گه به مسجد گاه در میخانهام
...
1. من ز جانان به جان گریختهام
وز جفای جهان گریختهام
...
1. من ز غمت خرم و به یاد تو شادم
درد تو دارم که هیچ درد مبادم
...
1. من ز مهرت هر سحر کز سوز دل دم میزنم
آتش جان در تو و خشک دو عالم میزنم
...
1. من طاقت دوری ز رخ یار ندارم
جز بردن بار غم او کار ندارم
...
1. من که از وصل تو ای دوست جدا می باشم
سال و مه منتظر وصل شما می باشم
...
1. من و درد تو آنگه باد مرهم
نباشد این قدر دردی مرا هم
...
1. من همچو گردم در رهت زآن رو طلبکار توام
مهر تو دارم ذره سان وز جان هوادار توام
...