ما به سودای تو دامن ز جهان از کمال خجندی غزل 778
1. ما به سودای تو دامن ز جهان در چیدیم
محنت عشق تو بر راحت جان بگزیدیم
...
1. ما به سودای تو دامن ز جهان در چیدیم
محنت عشق تو بر راحت جان بگزیدیم
...
1. ما چو قطع نظر از روی نکو نتوانیم
دل به بیهوده بدگوی چرا رنجانیم
...
1. ما خانه دل جای تمنای تو کردیم
در خانه چراغ از رخ زیبای تو کردیم
...
1. ما در حریم مجلس عشاق محرمیم
با درد پار صاحبه و با ناله همدمیم
...
1. ما درین شهر به دام صنمی در بندیم
که به دشنام ازو شاد و به غم خرسندیم
...
1. ما را سر آنست که در پای تو افتیم
چون زلف تو بر خاک قدم های تو افتیم
...
1. ما رند و قلندر صفت و عاشق و مستیم
معذور توان داشت اگر توبه شکستیم
...
1. ما ز سگان درت بیشتر و کمتریم
عمر گذشت و هنوز معتکف این دریم
...
1. ما لبت را نمک، شوان ملاحت خوانیم
خال مشکین ترا دانه دلها دانیم
...
1. مرا گویند باران کیست بار تو چرا گویم
ز مهروبان کدامست اختیار نو چرا گویم
...
1. مریض عشقم و درد تو دارم
ز دردت تا ابد سر برندارم
...
1. من ازین خرقه آلوده که در بر دارم
عار باشد اگر از خویش نباشد عارم
...