در زورق حیات است جان رقیب از کمال خجندی غزل 658
1. در زورق حیات است جان رقیب خائف
بارب نگاه دارش از باد نامخالف
...
1. در زورق حیات است جان رقیب خائف
بارب نگاه دارش از باد نامخالف
...
1. زهی بدایت حسن رخنه نهایت لطف
خط تو حجت حسن و لب تو آیت لطف
...
1. به حسن خلق بستان دل ز عشاق
که وجه احسن آمد حسن اخلاق
...
1. به مسجد هفته از تو کجا یک سجده لایق
که در آدینه ای زاهد به شش روز دگر فاسق
...
1. طبیب عشق به خون گو بساز شربت عاشق
که نیست در خور بیمار جز غذای موافق
...
1. هوای وصل تو دارد غریق بحر فراق
چو تشنه که به آب روان بود مشتاق
...
1. ز حسرت خاک شد این چشم غمناک
به خاک ار پا نهی باری برین خاک
...
1. اگرچه دور بود از تو مه به صد فرسنگ
دهان نو به شکر نسبتی است ننگا ننگ
...
1. نارگی می جنبدم در تن چو چنگ
باشه آهنگم بمیهای چو زنگ
...
1. ز رویم وقت کشتن می رود رنگ
که میترسم بگیر تیغ او زنگ
...
1. ای رایت جمال تو نقش نگین دل
عشقت نهاده داغ جفا بر جبین دل
...
1. ای ورق گل بهشت از رخ نازکت خجل
لعل لب تو غنچه را کرده به خنده منفعل
...