آثار کمال خجندی

صفحه 57 از 109
109 اثر از غزلیات کمال خجندی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات کمال خجندی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار کمال خجندی / غزلیات کمال خجندی

غزلیات کمال خجندی

1 دارم من از جهان غم باری همین و بس در سر خیال روی نگاری همین و بس

2 ما از بنان موی میان شکر دهان بوسی طمع کنیم و کناری همین و بس

3 سودای هر کسی زر و سیم است و آن ما سودای بار سیم عذاری همین و بس

4 بی او به هر چه حکم کند بار می کنیم صبری نمی کنیم و فراری همین و بس

1 هر کجا ذکری از آن ابروی پرخم می رود گر رود آنجا حدیث ماه نو کم می رود

2 گوئیا مور سلیمان است خط گرد لبش کانچنان گستاخ بر بالای خانم می رود

3 دی جدا از همدمان میشد براهی گفتمش حیف ازین عمری که بی باران همدم میرود

4 دولت دردت چه خوش بودی بغم یکجا مقیم لیک چون درد تو می آید ز دل غم می رود

1 خیال خال لبش می کنم به خواب هوس اگرچه خواب نباید به چشم کس ز مگس

2 به عرضه داشت نوشتم که خون بنده بریز خطش نمود تقبل لیشه ستاند نفس

3 سری که پیش تو دارم بر آستان حق است منم که از همه عالم سر تو دارم و بس

4 صلای دعوت خوبی بزن که هست امروز خط تو سبزی خوان خلیل و خال عدس

1 ای من غلام روی تو هر چه تمامتر شهری تو را غلام و دعاگر غلامتر

2 چشمم که ساختی بره انتظار خشک دارند زلف و عارض تو صبح و شامتر

3 گر آه و ناله از تو بر آورده اند نام از هر دو هست دیده گریان بنامتر

4 می را که می نهند به هر مجلسی حرام گر نیست ساقیش چو تو باشد حرامتر

1 می میرسد از باغ به خدمت برسیدش پوشیده بخلونگه عشرت بکشیدش

2 نا ریخته در کام صراحی ز لب خم با باد لب بار نخستین بچشیدش

3 از باده لب جام لب آب حیاتست در ظلمت غمها چو سکندر طلبیدش

4 آن جوهر رازی که زمی مجلسیان راست گر شمع برآرد به زبان سر ببریدش

1 مهره روی تو نه در خورد من مسکین بود چه کند بنده چر تقدیر خداوند این بود

2 بر نیامد بهوای دل دیوانه خویش ز آنکه فرهاد نه مرد هوس شیرین بود

3 هر که او روی نکو دید و دل از دست نداد نه دلی داشت به هیچ خبری از دین بود

4 بسکه چشمم ز فراق رخ او اشک فشاند در شب هجر فراغه زمه و پروین بود

1 ما سر فدای خاک رهت کرده ایم باز دردسری بکوی تو آورده ایم باز

2 قطع أدیم چهره گلگون بخون دل بر خاک آستان تو گسترده ایم باز

3 در ما نگر بگوشه چشم رعایتی کز جور روزگار دل آزرده ایم باز

4 با ما دمی بر آور و ما را حیات بخش ای عیسی زمانه که دلمرده ایم باز

1 تو آن شاخ گلی ای شوخ دلبر که آریست به آب دیده در بر

2 چو آن رخسار و بالا باغبان دید ز گل برید و بر کند از صنوبر

3 به هر مسجد که آوردی تو قامت ز حیرت گفت امام الله اکبر

4 برم پیش لب و زلف تو سجده چو خواننده آبت و اللیل و کوثر

1 آن غمزه چو از ریش دل آزرد سر نیش خون گشت به آزردن او جان و دل ریش

2 ای دل تو غم اشک روان خور نه غم جان از آمدنی فکر کن از رقته میندیش

3 خواهم که ز کیش تو شوم کشته به تیری چون کیش تو دارم روم آخر به همان کیش

4 جان بردن از آن غمزه چه امکان که گرفتست گیسوی توام از پس و ابروی تو از پیش

1 نوبهاران ز گلم بوی تو خوش می آید همه را باغ و مرا روی تو خوش می آید

2 همچو نرگس ننهم چشم به سرو لب جوی که مرا قامت دلجوی تو خوش می آید

3 زان همه حلقه که شمشاد زند بر سر گل بنده را حلقه گیسوی تو خوش می آید

4 بوی گلزار خوش آید همه کس را و مرا نکهت خاک سر کوی تو خوش می آید

آثار کمال خجندی

109 اثر از غزلیات کمال خجندی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات کمال خجندی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی