یک قطرهٔ آب بود با دریا از خیام نیشابوری رباعی 97
1. یک قطرهٔ آب بود با دریا شد
یک ذرهٔ خاک با زمین یکتا شد
1. یک قطرهٔ آب بود با دریا شد
یک ذرهٔ خاک با زمین یکتا شد
1. یک نان به دو روز اگر بود حاصل مرد
از کوزه شکستهای دمی آبی سرد
1. آن لعل در آبگینهٔ ساده بیار
وآن محرم و مونس هر آزاده بیار
1. از بودنی ای دوست چه داری تیمار
وز فکرت بیهوده دل و جان افکار
1. افلاک که جز غم نفزایند دگر
ننهند به جا تا نربایند دگر
1. ای دل غم این جهان فرسوده مخور
بیهوده نهای غمان بیهوده مخور
1. ایدل همه اسباب جهان خواسته گیر
باغ طربت به سبزه آراسته گیر
1. این اهل قبور خاک گشتند و غبار
هر ذره ز هر ذره گرفتند کنار
1. خشت سر خم ز ملکت جم خوشتر
بوی قدح از غذای مریم خوشتر
1. در دایره سپهر ناپیدا غور
جامیست که جمله را چشانند بدور
1. دی کوزهگری بدیدم اندر بازار
بر پاره گلی لگد همی زد بسیار
1. ز آن می که حیات جاودانیست بخور
سرمایه لذت جوانی است بخور